#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_11


-راست میگه دیگه تازه گوجه هام اماده شد

خونسردی فرهان و مهارتش در زیر و رو کردن کباب ها حرصشان را بیشتر درمیاورد .

-انگار نه انگار با شازده داریم حرف میزنیم کار خودشو میکنه

فرهان به حرف می آید .

-هرکی کباب خوشمزه میخواد باید صبور باشه اوکی ؟

چند سیخ آماده شده را داخل نون سنگک کنار دستش میگذارد و موقع بیرون کشیدن کباب ها دستش میسوزد تمام وجودم چشم میشود ولی چیز مهمی نیست انگشت اشاره دستش را با دهانش می مکد و کمی در هوا تکانش میدهد و سپس فراموش اش میشود .

-حالا آقا فرهان به غیر از کباب زدن بلدی غذای دیگه هم درست کنی ؟

فرهان میخندد و دندانهای ردیفش را به نمایش میگذارد .

-نه رفیق شرمنده ما فقط کباب بلدیم

-میدونستم.... اینم که بلدی از صدقه سر منه.... بیچاره اون که زن تو میشه

-چرا مگه من چمه بعدشم من قرار نیست آشپزی کنم که مگه نه ؟

نگاهش روی من ثابت میماند نمیدانم این سکوت را چطوری جمع کنم با من من جواب میدهم .

-بله

بقیه معنی دار میخندند.

-بفرما خودشون رضایت دادن ولی من یک قول به خانومم میدم اونم اینه که هر جمعه بساط کبابو خودم براش روبراه کنم

بازهم نگاهم میکند و من لبخند میزنم .

صدای سهراب مرا از فرهان دور میکند .

-نظر تو چیه ؟


romangram.com | @romangraam