#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_109
-در ضمن من خودمم بعد از ازدواج فهمیدم وقتی فرهان شب عروسی تقریبا نزدیک صبح اومد خونه و زیر بارون خیس شده بود و یک راست رفت و خوابید بدون اینکه حتی نیم نگاهی به من بیاندازه
-ولی اینا دلیل نمیشه
-من اون زنو باهاش دیدم
پدرم برمیخیزد و عصبی راه میرود و ناگهانی مشتش را روی میز میکوبد .
-مرتیکه ی عوضی کثافت بهش نشون میدم با کی طرفه
-بابا بیخیال اون ارزششو نداره که بخواید توی دردسر بیافتین
-تو هنوز منو نشناختی....جوری باهاش تسویه میکنم که نفهمه از کجا خورده نمیدونستم تا به این حد پیش میره
-منظورتون چیه ؟
-فعلا باید صبر کنیم تا بتونیم با استفاده از سرمایه اون خودمونو سرپا نگه داریم و این همش برمیگرده به همکاری تو
-بابا چرا درک نمیکنین فرهان هیچ علاقه ای به من نداره پس هیچ کمکی هم از دست من برنمیاد
-چرا میتونی تو باید از طریق اون دختره که معشوقشه فرهانو شکست بدی فعلا تنها نقطه ضعف اون همین زنه است
-اما اون زن به من چه ربطی داره ؟
-ای وای از دختر خانواده ی ارباب بعیده که نتونه بفهمه منظور من چیه کاری میکنم هر روز صد بار آرزوی مرگ بکنه
دلم میریزد با اینکه دل خوشی از فرهان ندارم اما نمیخواهم وارد این نقشه ها شوم .
-بابا لطفا .....من نمیخوام وارد این کارا بشم طلاقمو میگیرم و میرم دنبال زندگی خودم
-یعنی به این سادگی کوتاه میای.... اصلا هم برات مهم نیست که چه بلایی سر پدرت و ثروتی که این همه سال براش تلاش کرده میاد
سر دوراهی قرار میگیرم .
-نه منظورم این نبود اما ......
romangram.com | @romangraam