#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)
#تن_پوشی_از_اجبار_(جلد_اول)_پارت_103
از خودم میپرسم او دل مرا شکسته بود قطعا نه برایم شوک بزرگی بود اما خیلی وقت بود که فرهان مرا ترک کرده بود .
-ازتون میخوام منو ببخشین... من بخاطر دوست داشتن فرهان خیلی چیزامو باختم از جمله بزرگترین هدیه ی خدا به منو
اشک هایش روی گونه های برجسته اش سر میخورند و دستمالی را از روی میز برمیدارد و آنها را پاک میکند .
-شاید باورتون نشه اما من .........من ......
چانه اش میلرزد اما مقاومت میکند .
-هنوز هم فرهانو دوست دارم
من چی فرهان را دوست دارم ؟ به دلم رجوع میکنم شاید اوایل او را دوست داشتم اما رفته رفته این عشق تبدیل به نفرت شد .
-شاید بگید این زن خیلی گستاخ و بی حیاست اما عشق این چیزا حالیش نیست وقتی سر برسه انسانو مجبور به هرکاری میکنه اما بهتون قول میدم اجازه بدم اینبار فرهان خودش انتخاب کنه
با حرفهایش مرا به دوئل سر فرهان دعوت میکند .
-تموم شد ؟
-بله ممنون
-اول بخاطر مرگ دخترتون متاسفم و دوم اینکه من دادخواست طلاق دادم منو و فرهان از اولش هم برای هم ساخته نشده بودیم زندگی که فقط به خاطر پول شکل میگیره ارزش جنگیدن نداره
با آخرین جملاتم فرهان را به طور کامل به دستان او میسپارم .
-شاید چیزی که میگم خوشحالتون کنه اما فرهان در تمام لحظاتی که کنار من بود فقط به یک نفر فکر میکرد و اونم شما بودید
چشمانش میان اشک میدرخشند دلم برایش میسوزد این زن خیلی بیشتر از من عاشق فرهان است .
-میدونید همیشه فکر میکردم زنی که فرهان به جای من به عنوان همسرش پذیرفته چه فرقی با من داره و چرا به جای من اون باید کنار فرهان باشه اما حالا درک میکنم شما واقعا همه چیز تمومید
باورم نمیشد یک روز از هووی خودم این همه تعریف بشنوم اما تقدیر هرچه رقم زده را پیش رویت میگذارد بی کم و کاست .
برمیخیزم دیگر حرفی نمانده در دلم از این زن کینه ای ندارم او هم همانند من اسیر دستان تقدیر است .
romangram.com | @romangraam