#سولمیت
#سولمیت_پارت_52
دستم رو به خاطر بی احتیاطی ناگزیرم جلوی دهنم گذاشتم و لیوان اب از دست دیگم افتاد.
- چی شد؟ صدای شکستن اومد.. الو.. فاطمه..
- می شنوم حسام! لیوان بود از دستم افتاد..
- باشه من 5 دقیقه ای جلوی خونتونم..
با قطع کردن گوشی مامانم رو دیدم که جلوی اشپزخونه نظاره گر گندی بود که بالا اورده بودم.
- چیکار کردی دختر.. دوباره می خوای راهی بیمارستان شی؟ بیا برو بیرون من خودم جمع می کنم.
ناخواسته پام رو روی شکسته شیشه گذاشتم
- اخخخخ..
مامانم به سمتم دوید: ببین چیکار کردی شیشه رفت تو پات..
کمکم کرد برم تو اتاق و خودشم رفت بتادین و چسب زخم از جعبه کمک های اولیه بیاره.
نشستم رو تخت و پام رو انداختم رو پام و سعی کردم درش بیارم
- ااییی...
اشکمو دراورد تا دربیاد. خدا رو شکر زیاد عمقی نبود. مامانم اومد و غر زنان ضدعفونیش کرد و چسب زد.
بعد اینکه کارش تموم شد رفت تا افتضاح اشپزخونه رو جمع کنه..
اماده شدم که برم پایین که صدای گوشیم با یه شماره ی ناشناس به صدا دراومد ...
romangram.com | @romangraam