#سولمیت
#سولمیت_پارت_27
- میخوای چیکار کنی؟
- باید تروریستی که خودشو به اسم دانشجو بین دانشجوها جا زده پیدا کنیم.
- چی...چطوری می خوای پیداش کنی؟
- اگه یادت باشه تو دژاوو درست چند ثانیه بعد شعارهای اون چند نفر علیه رئیس فعلی برای برکنار کردنش، تروریسته از صف اول از بین همون دانشجوهای صف اول اومد بیرون.. من اون جا متوقفش میکنم.
عصبی جواب دادم: غیر ممکنه با یه تروریست دربیفتی. در جا تو رو می کشه و بعد ساختمون رو منفجر می کنه.
- من کمر مشکی تکواندو دارم. از پسش بر میام.
از حرفش خنده ی دیوانه واری کردم: دیوونه شدی؟ با کمر مشکیت میخوای ازپس یه مرد مسلح بر بیای؟
حسام که انگار به خودش زیادی اطمینان داشت جواب داد: فاطمه.. من چیزی برا از دست دادن ندارم. پدر و مادری بالا سرم نبوده که درست و غلط رو بهم بگه واس همین همیشه طبق معیارای خودم درست غلط رو می سنجیدم. حتی اگه تصمیمم اشتباه باشه من بهش باور دارم. من به خودم و تصمیمم ایمان دارم. گذشته از این راه دیگه ای هم وجود نداره.
- می تونیم به مامورای امنیتی دانشگاه درباره تروریسته بگیم. کاری که می خوای بکنی ریسکه. نه حتی ریسک هم نمی شه اسمشو گذاشت.. دیوونگیه محضه.. تو سر نترسی داری، درست.. ولی نباید حماقت بکنی!
- اگه بهشون درباره تروریست بگیم نمیگن شماها از کجا فهمیدین؟ نمی گن ما هم یه ربطی بهش داریم؟ بعدشم با این که ما که نمی دونیم کیه ولی می دونیم که زیر پیرهن به خودش مواد منفجره وصل کرده.. هر آن ممکنه خودشو منفجر کنه.
یه تای ابرومو بالا انداختم: امیدوارم نقشه ی کاملی کشیده باشی. جوری نشه که از منصرف نکردنت پشیمون بشم.
- مطمئن باش پشیمونت نمی کنم. یادت که نرفته اگه یکی از ما خودشو به کشتن بده جون سولمیتش هم به خطر می افته. من هیچوقت همچین کاری باهات نمی کنم.
- پس قول بده که سالم میای بیرون.
حسام با اعتماد به نفس همیشگیش جواب داد: هم من سالم میام بیرون هم بقیه رو از این مهلکه نجات میدم!
romangram.com | @romangraam