#سقوط_یک_فرشته__پارت_75
«باربارا قبلا به تو گفته ام همه را فراموش کردم»
«به زنت چیزی از این مقوله نخواهی گفت؟ مرا در پیش او سر افکنده نخواهی کرد؟»
«باربارا این چه حرفی است مگر دیوانه شده ای؟ خیلی ممنونم شب بخیر.»
کارلایل صمیمانه دست او را فشار داده گفت:«باربارا امیدوارم به همین نزدیکی کسی که بیش از من لایق عشق و همسری شما باشد پیدا شده و شما را به خود مشغول کند.»
«امکان ندارد. من کسی نیستم که زود دل بدهم و زود دل برگیرم. سال ها بر من خواهد گذشت،موی سیاه من سفید خواهد شد ولی من همان باربارا هایر خواهم بود.»
هنگامی که میخواست از کارلایل جدا شود با دیگر روی به او کرده گفت:«ارچیبالد آخرین توقع من از تو این است که درباره ی برادر بدبختم اقدامی جدی به عمل آوری . میدانی پدرم چگونه بر علیه او قیام کرده. عقیده او این است که چارلز مرتکب آدم کشی شده وخانواده ی مارا ننگین ساخته است. وقتی عقیده ای در او رسوخ یافت امکان ندارد بتوان او را منصرف کرد. اگر روزی با پسرش مصادف شود، فوراً او را به دادگاه خواهد سپرد. آن بدبخت را به چوبه دار خواهند آویخت...
153-155
در صورتي كه اطمينان دارم قاتل شخص ديگري است. اين لكه فقط به دست تو از دامن ما زدوده مي شود.
كارلايل جواب داد: «باربارا مي داني منتهي ارزوي من اين است كه ريچارد بيچاره تبرئه شود و قطع دارم بالاخره تبرئه خواهد شد ولي در حال حاضر كاري نمي توان كرد. تمام دلائل و اثار بر عليه او گواهي مي دهد.
ظاهر حال اين است كه جز او مرتكب قتل نشده. با وجود اين من ايمان دارم كه حقيقت براي هميشه در پرده نخواهد ماند بايد اول سر رشته كار را به دست اوريم بعد اقدام كنيم.»
هر دو از هم جدا شدند. باربارا از اين كه عنان اختيار بدست هيجان داده بود خويشتن را در مقابل نفس خودش شرمسار ميديد. با حالتي افسرده كه تركيبي از اندوه و پشيماني و شرمساري بود به خانه رفت.
كارلايل نيز با ظاهري ارام ولي قلبي اشفته از انجا دور شد. كشف راز باربارا باري سخت و سنگين بر دوش او افكنده و او را رنج مي داد. سابقا گفته ايم كه كارلايل همانگونه كه برادري خواهري را دوست مي دارد باربارا را دوست ميداشت و به سعادت و نيكبختي وي علاقمند بود. اطلاع از حال ياس و حرمان وي او را غمگين و متاثر ساخت چون جواني شريف و جوانمرد بشود مانند داوري عادل به بازپرس از خويشتن پرداختو ضمير خود را حكم قرار داد. ميخواست بداند ايا در تمام مدتي كه با باربارا مربوط بوده مرتكب حركتي شد كه از حدود عاديات خارج و باعث دلبستگي باربارا با او شده باشد. بنظرش رسيد كه دوستي بين وي و اين دختر اندكي گرمتر از حد عادي بوده ولي باز ميديد اين گرمي و حرارت جز بر احترم و محبت خواهرانه مبني بر چيز ديگر نبوده و خود او نميدانسته ممكن است منتج به ایجاد احساساتی عشق امیز در دل باربارا شود. بالاخره به خود چنین نوید داد. مرور زمان بهترین داروی بیماری های روحی است. همین قدر که جوانی شایسته و لایق پیدا شود و به او عشق پیدا کند ممکن است بتواند او را به خود مشغول سازد.
romangram.com | @romangram_com