#سقوط_یک_فرشته__پارت_61
[ .]
113-116
باشید زیرا کارلایل استحقاق وفا و صداقت شما را دارد.»
ایزابل از این حرف یکه ای خورده جواب داد.«البته که نسبت به او با وفا خواهم بود.وظیفه من همین است.»
لرد از آنها خداحافظی کرده به قصر مارلینک رفت.در آنجا بین او و زنش نزاع فوق العاده شدیدی واقع شد.لرد زن خود را گذارده با حال قهر و غضب از آنجا خارج شده همان وقت به سوی ایست لین رفت.اما واین بدون اینکه از این جریان خم به ابرو بیاورد پس از رفتن وی چنین اظهار داشته بود.
«اشکالی ندارد.قبل از اینکه مجددا با هم روبرو شویم آتش قهرش فرو نشسته و سرد شده است.»
فصل سیزدهم
خانم کورنی کسی بود که تا حرف خود را بر کرسی نمی نشانید آسوده نمی شد.خانه خود را خالی کرده به ایست لین نقل مکان نمود.پیتر و دو مستخدم دیگر خود را با خود برد.با وجود اعتراضات شدید آقای دیل خدمتکارهائی را که کارلایل استخدام کرده بود اخراج کرد و فقط یکنفر نوکر را از آن میان نگاه داشت به نظر او انسان نمی بایست پای از گلیم خود بیرون گذارد.نگاه داشتن یک عده خدمتکار نوکر برای آدمی چون کارلایل شایسته نبود.خانم کورنی این روش زندگانی را مخصوص اشراف و طبقات ممتاز می دانست و معتقد بود که تکیه به جای بزرگان زدن و بی جهت روش زندگانی اشراف و طبقات اول را تقلید کردن شایسته نیست و به همین جهت دور و بر خود را خلوت کرد.
یک ماه پس از زناشویی کارلایل و خانم ایزابل به ایست لین آمدند.خانم کورنی انتظار آنها را داشت و به رسم استقبال تا دم در خانه برای پذیرائی آنها رفت.یک کالسکه بسیار مجلل چهار اسبه از در داخل گردید.چون خانم کورنی این کالسکه را مشاهده کرد فوق العاده متاثر و عصبانی شد زیرا نگاه داشتن چنین کالسکه ای نیز در نظر وی که در زندگانی تابع قوانین سخت و خشن بوده گناهی بس بزرگ بود و به این جهت لب به دندان گزیده و همچون مار زخم خورده بر خود پیچید.
کارلایل که از نقل مکان کردن خواهر خود به هیچ وجه اطلاعی نداشت چون او را دید تعجب کرد و به تصور اینکه برای دیدن آنها آمده است تبسمی نموده گفت:«عجب کورنلیا چطور شد که شما را اینجا می بینم.ایزابل ایشان کورنلیا خواهر بزرگ من هستند.»
ایزابل با روی گشاده دست پیش آورد و کورنلیا باعجب و رئوفتی محسوس نوک انگشتان او را گرفته فشاری داد و گفت:«خانم امیدوارم حال شما خوب است.»
romangram.com | @romangram_com