#سقوط_یک_فرشته__پارت_48
پس از صرف چای باربارا از جای برخاست و بعنوان اینکه مادرش بیمار است درصدد عزیمت برآمد ولی خانم کورنی برخلاف عادت دیرینه او را دعوت به نشستن نموده گفت قدری صبر کنید فرضاً اگر دیر شود کارلایل شما را خواهد برد.
کارلایل در پاسخ این اشاره اظهار داشت: «باربارا چون من قدری کار دارم و باید فوراً برای رسیدگی به آنها بروم اگر بخواهی من با شما بیایم باید خیلی زود برویم.»
باربارا که حاضر نبود به هیچ قیمت فرصت مصاحبت کارلایل را از دست بدهد فوراً از جای برخاسته خود را مهیای حرکت نمود. بین راه بسائقه احساسات درونی و شاید تحت تأثیر برخی افکار و تصورات که برای او بسی دردانگیز بود روی به کارلایل کرده پرسید:
«آرچیبالد اگر بیاد داشته باشی از تو سوال کردم، خواستم بدانم از موضوع زناشویی خانم ایزابل چه خبر داری ولی جواب مرا ندادی، لازم است آنچه می دانی بگوئی.»
کارلایل جواب داد: «منهم به شما گفتم انسان خیلی چیزها می شنود که نباید و نمی تواند آنها را به حافظه خود بسپارد.»
این جواب مبهم حس کنجکاوی وی را بیش از پیش برانگیخته گفت:
«من راجع به خیلی چیزها چیزی نپرسیدم از این موضوع بخصوص اطلاعی داری یا خیر.»
«معلوم است اصراری در دانستن این موضوع داری. بلی گمان می کنم خانم ایزابل به همین نزدیکی ازدواج خواهد کرد.»
باربارا که تصور ازدواج ایزابل و کارلایل برایش محال بود و فقط گمان می کرد بین این دو رابطه دوستی موجود است از شنیدن این خبر گویی بار سنگینی از دوشش برداشته اند زیرا از موضوع چنین نتیجه می گرفت که در صورت زناشویی ایزابل رشته ارتباط کارلایل و او گسیخته شده بین آنها جدایی خواهد افتاد و کارلایل بدون رقیب و مانع متعلق به خود او خواهد بود. برای اینکه بداند نامزد او کیست پرسید:
«با چه کسی عروسی خواهد کرد؟» تبسمی خفیف بر لبان کارلایل نقش بسته در جواب گفت:
پرسش های قبل از وقت را چطور می شود جواب داد. شاید پس از مسافرتی که در پیش دارم بتوانم جواب این سوال را بطور قطع و یقین به شما بدهم.»
«نمی توانی در این خصوص حدس هم بزنی.» گمان نمی کنی پسر لرد ماونت سه ورن نامزد ایزابل باشد.»
کارلایل خندیده جواب داد:
romangram.com | @romangram_com