#سقوط_یک_فرشته__پارت_41
ایزابل نیز مانند وی سکوت کرده بود. بالاخره کارلایل جرئتی بخود داده گفت« خوب خانم آیا تصمیم گرفته اید. آیا بمن جواب مثبت خواهید داد؟»
هیجانی سخت بر وجود ایزابل مستولی شد با لکنت زبان و کلماتی شکسته گفت:
« بلی.... ولی می خواستم بشما بگویم. میخواستم...»
نتوانست جمله خود را ادا کند. اندکی ساکت ماند. چون هیجان اولیه او فرو نشست باز شروع به سخن نمود. باز هم همان هیجان به او دست داد. این بار سخت کوشید برهیجان خود غلبه کند و باین جهت با کلمات بریده گفت:
« گر چه.. من.. بشما جواب مثبت داده ام ولی.. آخر هنوز.. صحیح است. من فوق العاده شما را محترم می شمارم.. لایق میدانم.. ولی هنوز.. از .. نظر زناشوئی عشقی .. بشما پیدا نکرده ام.»
کارلایل بمنظور او کاملا پی برد بدون اینکه خم بابرو آورد گفت:« بسیار خوب اگر شما هنوز نسبت بمن عشق ندارید من اعتراضی بشما ندارم. ولی یک چیز میخواهم بدانم. آیا بمن وقت و فرصت میدهید که عشق شما را نسبت بخود جلب کنم یا اساساً با این موضوع مخالفید؟»
« البته من خودم هم فوق العاده مایلم.آه اگر بتوانید کاری کنید که عشق مرا نسبت بخودتان جلب کنید من خیلی خوشبخت خواهم بود.»
این جواب برای کارلایل کافی بود. دست ایزابل را گرفتو او را بسوی خود کشید. خم شده بوسهٔ از لبان او برداشت. ایزابل امتناع نکرد. بنظر وی کارلایل حق قانونی و مشروع خود را از وی باز میگرفت.
***
کارلایل روز بعد نیز در آنجا ماند و راجع بجریان کار اقدامات بدوی بعمل آمده عصر روز بعد که از آنجا عزیمت نمود تقریباً مقدمات امر فراهم شده بود قرار بر این شد که امر ازدواج بفوریت صورت گیرد. تمام کسانی که در این قضیه دخالت داشتند هر کدام از نظری علاقمند بسرعت جریان امر بودند. کارلایل میخواست هر چه زودتر مالک وجود این گل نوشکفته باشد. ایزابل که از سکونت در قصر مارلینک بجان آمده بود میخواست هر چه زودتر از دست مصاحبت اما و این خلاص شودو ام و این از ایزابل متنفر بود میخواست هر چه زودتر او را از سر باز کند. کارلایل نامه ای به لرد ما ونت سه ورن نگاشته و چون آدرس او را نمیدانست ناچار نامه را بخانم ما ونت سه ورن داد.
فصل یازدهم
کارلایل هنگامی که از قصر مارلینک بخانه خود بازگشت حالت کسی را داشت که دزدی کرده و از کشف آن بیم دارد، با اینکه در سراسر زندگانی خود عادت بمحافظه کاری و احتیاط نکرده و چیزی نداشت که از اطرافیان مخصوصاً خواهر خود پنهان نماید. ولی در اینمورد بخصوص کتمان را لازم دید می دانست اگر خواهرش بر قضایا وقوف یابد با تمام قوا برای بر هم زدن آن خواهد کوشید.
در طی سال های متمادی بخوی و اخلاق خشن و طبع لجوج خواهر خود خوی گرفته او را می شناخت و می دانست دختری چون ایزابل بیشتر از هر زن و دختر دیگری مورد مخالفت او واقع خواهد شد.
romangram.com | @romangram_com