#سقوط_یک_فرشته__پارت_31

ایزابل دست کودک را که محبتی بی پایان نسبت به او پیدا کرده بود بدست گرفته درصدد حرکت برآمد ولی قبل از اینکه قدمی بردارد یکی از نوکرها وارد شده گفت:

« خانم یکنفر آمده میخواهد شما را ببیند.

ایزابل انتظار کسی را نداشت تصور نمیکرد در این گوشه کسی به سروقت او آید. به این جهت سؤال کرد آیا با من کار دارد یا با خانم ماونت سه ورن. پیشخدمت گفت خیر خانم با شما کار دارد و میگوید میخواهم خانم ایزابل را ببینم و این کارت را هم داد، ایزابل کارت را گرفت نگاهی بعنوان آن افکنده از شادی از جای برجست و گفت : « عجب! کارلایل است، بگو بیاید.

کارلایل برای دیدن یکی از موکلین خود در نزدیکی قصر مارلینک اقامت داشت در بستر بیماری افتاده و بیم مرگ او میرفت آمده بود.

71-80





به این جهت برای اینکه در حضور وکیل قانونی خود وصیت کرده باشد تلگرافاً کارلایل را احضار نموده بود. این حادثه در نظر کارلایل یکی از حوادث عادی و ناچیز میامد ولی در قبال آن حوادثی بوقوع پیوست که تاثیر آن بکلی دوران زندگانی آینده او را تغییر داد.

چون باین حوالی آمد خواست از دوست دیرینه خود ملاقاتی کرده باشد. این ملاقات مصادف بود با صبح همان روزی که حادثه رخ داد.

کارلایل مانند همیشه با قیافه خنداد و دل ساده و بی خبر خود وارد شد. ایزابل برای استقبال او قدمی جلو برداشت. دست بسوی او دراز کرد و گفت : هیچ تصور نمی کردم دیگر بدیدار من بیائید از دیدن شما خوشوقت و خرسندم.

کارلایل جواب داد. دیروز برای انجام کاری باین حدود آمدم،نمی توانستم بدون ملاقات شما از اینجا بروم. از قراری که شنیدم لرد ماونت سه ورن اینجا نیستند

«لرد بفرانسه رفته است من اطمینان داشتم که باز همدیگر را خواهیم دید آقای کارلایل آیا بیاد می آورید که...»

حرف خود را نا تمام گذاشت: خود او نیز بیاد حوادث گذشته و مخصوصاً بیاد جوانمردی کارلایل در آخرین دقایق وداع افتاده بود. با اینکه در آغاز کار نمی خواست از پول کارلایل استفاده کرده باشد ولی احتیاج او را مجبور بخرج مقداری از آن کرده بود. خود را مقروض کارلایل مییدانست ولی چگونه می توانست قرض خود را بوی بپردازد.


romangram.com | @romangram_com