#سقوط_یک_فرشته__پارت_3
«خیر. خانم واین عازم بیرون رفتن می باشند.کالسکه برای بردن او آماده است.»
«بنابراین آقای کارلایل ظهر با ما خواهند بود.»ماندن کارلایل به دین طرز مسلم شد.حادثه شایان توجهی که در این روز به وقوع پیوست عبارت بود از ملاقات کارلایل با خانم ایزابل دختر زیبای لرد ماونت سه ورن.ایزابل از آن گونه دخترانی بود که نظیر اورا در ملاحت ،زیبایی ولطافت تنها در میان فرشتگان آسمانی باید جستجو کرد.
در چشمان فتان وی اثری بود که گویی نوری آسمانی وبهشتی که پیش از آن که بسوزاند منور وروشن می سازدوروح می دهد.موجودی بود که فقط دماغ خیال پرور بزرگترین نقاش ها آن را در صفحه تصور مرتسم تواند کرد.نقشی بدیع که تنها کلک سحار نقاش ازل ممکن است گاهگاهی نظیر آن را در صفحه آفرینش رقم زدند.
اثری که از حزن ورنج درونی واندوه نهانی در چشمان وی منعکس بود.که فقط اشخاص هوشیار ودقیق به آن می توانستند پی ببرند.
ملاقات این دختر فرشته صورت تکانی سخت در وجود کارلایل وارد ساخت هنگامی که خانم ایزابل به مجلس دعوت یکی از دوستان خود که خانم واین نیز در آن جا بود روانه گردید کارلایل اورا تا درب کالسکه مشایعت نمود وبرای خداحافظی با وی دست داد.
مدتی دراز مانند بهت زدگان بر جای ایستاده کالسکه را می نکریست.
هنگامی که به اطاق برگشت لرد تبسم کنان به وی گفت:
«به نظر شما ایزابل زیبا نیست؟»
لرد حق داشت چنین پرسشی بکند.طبیعت هیچ یک از مزایا ومواهب خودرا از ایزابل دریغ نداشته بود؛صورت زیبا ،فکر روشن،قلب مهربان وروح بی آلایش.اگر در موجودی جمع شود اورا سرآمد دیگران می کند.برخلاف غالب دختران عصر خود به هیچ وجه بامد وخود آرایی سر وکار نداشت قبل از مرگ نا به هنگام مادرش دائماًتحت مراقبت وتوجه این زن نیکو کار وبا تقوا بسر می برد.همین که این موهبت خدایی را از دست داد مربی وآموزگاری عاقل ودانشمند برای تربیت وی منسوب شد.این معلم آن چه را که مادر آغاز کرده بود به انجام رسانید واز تزکیه روح وفکر ایزابل چیزی فرو گذار نکرد.ایزابل بخشنده،مهربان،نیکوکار ،حساس ورئوف بود که قبل از هر چیز رعایت آسایش اطرافیان را بر خود لازم می دانست.
فصل دوم
میزبان خانم ایزابل زنی هشتاد ساله موسوم به له ویزون ومادر بزرگ خانم اما واین بود.اما واین مادر نداشت وشوهرش ریموند واین وارث خانواده ماونت یورن شمرده می شد.اوزنی بود کوچک اندام که بیست وششمین مرحله زندگی را می گذرانید،بیش از آن که زیبا باشد خود آرا بود.
هنگامی که به صرف چای نشستند ناگهان در باز شد جوانی با ظاهری آراسته وارد اطاق گردید.تازه وارد جوانی بس زیبا بود.چهره اش گیرنده،مو های مجعد،چشمانی سیاه ونافذ،تبسمی بر لب داشت؛شاید برای این بود که یک رشته دندان های سفید خودرا که چون مروارید پشت سرهم قرار داشت نمایش بدهد.
نامش فرانسیس له ویزون نوه خانم له ویزون ودایی زاده خانم اما واین بود رفتار وحرکاتی داشت جلف وصدای او مانند نغمه های موسیقی در شنونده تأثیر می کرد.
romangram.com | @romangram_com