#سقوط_یک_فرشته__پارت_27
« صحیح است شاید بتوانم گاهگاهی همدیگر را ملاقات کنیم . ولی گفتگوی آنها به پایان رسید. کالسکه بحرکت درآمد خانم ایزابل در گوشه آن خزیده بحال ناتوانی خود اشک میریخت.
در بین افکار ملالت بار گوناگون گاهی فکرش متوجه کارلایل شده و خود را مرهون او میدید ولی هنوز نمیدانست این جوان نجیب و نیک فطرت چه خدمت دیگری درباره وی انجام داده که هنوز متوجه آن نشده است. چون اندکی ناراحتی وی فرونشست و اشک از دیدگان بسترد ناگهان متوجه قطعه کاغذی شد که بروی دامن او افتاده بود بدون اینکه بداند چیست آنرا از روی دامن برداشته باز کرد، این قطعه کاغذ عبارت بود از چک بانک به نام حامل بمبلغ یکصد لیره. در همین وقت متوجه شد کارلایل بهنگام وداع این چک را بدست او داده و وی بواسطه هیجان ملتفت آن نشده است.
ایزابل از دیدن آن چک سخت دست خوش هیجانی گردید چشم خود را بر این تکه کاغذ دوخت. از شدت هیجان خون بصورتش جستن کرد حرارتی شدیدتر از تب سراپای او را فرا گرفت از اینکه خود را مورد لطف و احسان جوانی بیگانه میدید بی اندازه ناراحت شد. در وهله اول آنرا توهینی نسبت بخود فرض کرد ولی چون حقایق تلخ زندگانی چند روز اخیر را بیاد آورد یکنوع حس حق شناسی در قبال این مردانگی و مهربانی جانشین حس اولیه او شد.
کارلایل در جریان حوادث چند روزه اخیر از وضع او باخبر شده و به نیازمندی و تهیدستی او پی برده بود و میدانست حتی دیناری که متعلق بخود او باشد در اختیار خویش ندارد، برای اینکه تا مدتی نیازمند خانم ماونت سه ورن نباشد این چک را باو داده بود.
***
چون لرد ماونت سه ورن به لندن رسید و به مهمانخانه ای که معمولا در آنجا اقامت میکرد رفت نخستین چیزی که باعث حیرت او شد روبرو شدن با زنش بود. علت آمدن او را جویا شد ولی خانم ماونت سه ورن پاسخ درستی به او نداد همینقدر گفت: چون میدانستم شما هم به اینجا میائید برای گردش آمده و ویلیام را هم با خود آورده ام.
لرد ماونت سه ورن گفت:
« اما من از آمدن شما به اینجا خیلی متأسفم زیرا امروز ایزابل بقصر مارلینک رفت و در آنجا تنها خواهد ماند.
« ایزابل در قصر مارلینک چکار دارد؟
romangram.com | @romangram_com