#سقوط_یک_فرشته__پارت_26
« هیچ؛ از شما تقاضا میکردم از طرف من به آقای کاین یک لیره بپردازید و آنگاه هر موقع پول بدستم می آید قرض شما را ادا میکردم باور کنید برای من خیلی گواراتر بود تا از ماونت سه ورن تقاضائی کنم. »
« از این اظهار لطف فوق العاده متشکرم.
قبل از اینکه ایزابل پاسخی به وی بدهد هیاهوئی از بیرون شنیده شد هر دو را متوجه خود ساخت.
این صدای کالسکه ای بود که برای بردن خانم ایزابل فرستاده شده بود.
ایزابل روی به کارلایل کرده گفت: آقای کارلایل تمام وسایل حرکت من آماده شده است و باید حرکت کنم میخواهم قبل از حرکت خود یک یادگاری که دارائی منحصر به فرد من است بشما تقدیم کنم. یاد دارید دو هفته قبل یک جفت ماهی طلائی رنگ خریدم می خواهم آنها را بشما بسپارم. »
« چرا آنها را با خودتان نمیبرید؟ »
« آنها را خیلی دوست دارم و نمیخواهم در خانه ای که خانم مانت سه ورن هست آنها را ببرم آنها را بشما میسپارم امیدوارم مثل خود من از آنها توجه خواهید کرد.
خانم ایزابل باحرارت و خیلی تند حرف میزد میخواست بدیوسیله هیجان درونی خود را از کارلایل بپوشاند ولی رنگ چهره او و اشکهائی که چون قطرات باران بر چهره اش میریخت از راز درون و از پریشانی و بیچارگی او خبر میداد. کارلایل فوق العاده متأثر شده بود بازوی ایزابل گرفت او را بسوی کالسکه برد. خدمتگذاران همه در سالن صف بسته منتظر عزیمت بانوی خود بودند.
یعنی از آنها در این خاندان متولد شده و موی سیاه خود را در خدمتگذاری سفید کرده بودند. خانم ایزابل از دیدن آنها پریشان تر گردید. دست خود را بسوی آنها دراز کرد. میخواست با آنها وداع کند. میخواست از احساسات مهرآمیز خود نسبت بآنها سخن گوید ولی تمام این خیالات بصورت چند آه سرد از نهاد وی خارج شد.
آنها نیز تاثرات را در پرده خودداری پنهان داشته، دست او را بوسیده از وی دور شدند. چون بنزدیک کالسکه رسیدند ایزابل دست کارلایل را صمیمانه فشار داده گفت: « آقای کارلایل من برای همیشه سپاسگزار شما خواهم بود. تصور میکنم از مراتب حق شناسی من بی اطلاع نباشید. »
کارلایل جواب داد: « متاسفم خدمت قابلی نتوانسته ام انجام دهم فوق العاده آرزومند بودم که وسیله ای داشتم از رفتن شما بجائی که میدانم روح شما را معذب خواهد کرد جلوگیری میکردم.
نمی دانم میتوانم بعدها نیز شما را ملاقات کنم یا خیر؟
باید ما همدیگر را ملاقات کنیم مگر فراموش کرده اید به لرد مانت سه ورن قول دادید که گاهگاهی به دیدار ما بیائید.
romangram.com | @romangram_com