#سقوط_یک_فرشته__پارت_25
بسی سخت و اضطراب آور بود بیچاره رنج می کشید. چیزی روح او را شکنجه می کرد که قدرت اظهار آن را در خود نمی دید.
لرد از ظواهر حال او پی به حقیقت مطالب برده بود و با لحنی ملاطفت آمیز گفت:
« دختر عزیزم من بکلی این موضوع را فراموش کرده بودم تقصیر هم ندارم، چون دست به جیب برد کیف خود را بیرون کشید و آن را وارسی کرد و با لحنی تأثیر آمیز به گفته خود افزود.
ایزابل عزیزم: هیچ پول برایم نمانده و بیش از سه لیره در جیب ندارم شاید بتوانی با این پول خود را به قصر مارلینک برسانی.
در آنجا اگر به پول احتیاج داشته باشی خانم ماونت سه ورن بتو خواهد داد ولی البته باید به او بگویی.»
این بگفت و از جیب خود سه لیره طلا بیرون آورده روی میز گذاشت و گفت : « خداحافظ دختر عزیزم. امیدوارم در قصر مارلینک راحت و خوشبخت باشی. منهم بهمین زودی بشما ملحق خواهم شد. سپس دست کارلایل را در دست گرفته از آنجا خارج شد.
کارلایل به اتاق ایزابل مراجعت کرد ایزابل چون کارلایل را دید گفت آقای کارلایل ممکن است از شما تقاضائی کنم؟
« هر امری دارید بفرمائید با کمال میل انجام خواهم داد. »
ایزابل دست به جیب برد، یک لیره طلا از سه لیره ای که لرد به وی داده بود بیرون آورده به کارلایل داده گفت: خواهش می کنم این یک لیره را به آقای کاین بدهید حق الزحمه تعمیر پیانوی من است اگر این پول را به یکی از نوکرها بدهم ممکن است بواسطه کارهائی که دارند فراموش کند.
کارلایل گفت: « خانم عزیزم حق الزحمه کاین برای تعمیر پیانو بیش از پنج شیلینک نیست. »
« ولی آخر برای انجام این کار مدت زیادی زحمت کشیده، تصور نمیکنم یک لیره زیاد باشد آنروزی که پیانوی مرا تعمیر میکرد بواسطه گرفتاری زیاد نتوانستم از او پذیرائی کنم و حقیقتاً از او شرمسار میباشم.» آنگاه با تبسم ملالت باری بگفته خود افزود:
وانگهی این بیچاره از من بدبخت تر و محتاج تر است ولی با وجود همه اینها اگر تنها موضوع قرض من به او بود هیچگاه برای پرداختن این وام از لرد ماونت سه ورن تقاضائی نمی کردم. میدانید در آن صورت چکار میکردم؟
کارلایل باحرارت زیادی پرسید: « خوب، چکار میکردید؟ »
romangram.com | @romangram_com