#سقوط_یک_فرشته__پارت_21
« اگر من نمی خریدم دیگری آنرا می خرید من مقداری پول نقد داشتم . می خواستم ملکی بخرم. پدر شما نیز احتیاج داشت و حاضر شد ایست لین را به من بفروشد.»
ایزابل دیگر نتوانست خود را نگه دارد.
سیل اشک از دیده اش جاری شد. و با زاریی گفت
«آقای کارلایل در این صورت من مدتی است که بدون هیچ گونه استحقاقی در خانه شما به سر میبرم.»
«خانم عزیز اگر بدانید اینگونه اظهارات چگونه روح مرا آزار میدهد هیچ گاه از این بابت گفتگویی به میان نخواهید آورد. برعکس من خود را رهین احسان شما می دانم. و بهمین جهت صمیمانه از شما تقاضا میکنم تا هر موقع بخواهید بدون هیچ نگرانی در ایست لین بمانید و آن را خانه خود بدانید.»
«از لطف شما ممنونم. اگر اجازه بدهید فقط چند روزی برای اینکه فکر اساسی و و صحیحی بکنم_ آه آقای کارلایل. آیا وضع مالی پدرم به همان اندازه که دیگران می گویند بد است؟ آیا از دارایی های او چیزی به من تعلق می گیرد بر جای نمانده است؟»
ابتدا به نظر کارلایل رسید که شاد بد نباشد برای تسلی خاطر او اطمینان غیر واقعی به وی داده بر خلاف حقیقت بنماید. ولی او که تا کنون زبان به دروغ نیالوده است چگونه می توانست به کسی چون ایزابل که روحی مانند آیینه صاف و شفاف داشت دروغ بگوید. به علاوه خواهی نخواهی می بایست ایزابل از حقیقت امر مطلع شود به این جهت در پاسخ این پرسش چنین گفت:
«متاسفانه باید بگویم اوضاع چندان رضایت بخش نیست. یعنی تا آنجا که فعلا اطلاع داریم بوی خوشی نمی آید. ولی شاید پدرت در جایی که ما نمی دانیم اندوخته ای بر جا گذاشته باشد.»
«خیر آقای کارلایل به هیچ وجه اندوخته ای از وی بر جا نمانده است. حقیقت امر برایم کاملا روشن است. موجودی هستم بی خانمان، بی پول، بی کس، این عمارت مال شماست. عمارت ماونت سه ورن و سایر اموال غیرمنقول به آقای واین می رسد و من بلاتکلیف می مانم.»
«ولی آقای واین که جانشین پدر شما می شود و عنوان و مقام او را کالک می گردد قطعا شما را بروی چشم خود خواهد گذاشت و در خانه ای که متعلق به پدر شماست خواهد پذیرفت. شما بیش از خانم وایت استحاق استفاده از خانه لرد ماون سه ورن را دارید.»
از شنیدن این حرفها گویی کوههای گران بر سر ایزابل فورد آمد: دنیا در نظرش تیره و تار گردید. با لحنی که غضب، یاس، غم و اندوه از آن نمایان بود گفت:
«چه گفتید؟ چطور ممکن است بتوانم با اما واین در یکجا به سر ببرم؟»
«خیلی معذرت می خواهم خانم نمی دانستم این موضوع شمار ا آزرده خواهد ساخت. البته نمیبایستی در زندگانی خصوصی شما دخالتی کنم. امیدوارم مرا عفو خواهید فرمود.»
romangram.com | @romangram_com