#سقوط_یک_فرشته__پارت_162
تورن با کمال سادگی جواب داد:«من امیدوار هستم بلکه اطمینان دارم که کار مرا حل خواهید کرد.»
کارلایل خندید و گفت یاد دارید روز اول به شما گفتم بهیچوجه نمیتوانم در کار شما مداخله کنم حال هم همینطور است فردا صبح تصمیم قطعی خود را مبنی بر دنبال کردن موضوع یا مسکوت گذاشتن آن از طرف خود بشما اطلاع خواهم داد.»
اگر دیدم وضعیت طوریست که باز هم میتوانم مداخله کنم و دنبال کار را بگیرم وقتی را تعیین خواهم کرد که بار دیگر باینجا بیائید تا راه حلی پیدا کنیم اگر هم برای من مقدور نباشد در آنصورت ممکن است به کسی دیگر رجوع کنید.
«ولی علت چیست که خود شما دخالت نکنید چرا میخواهید احتراز کنید.»
«ببخشید آقای تورن . انسان همیشه نمیتواند علت تصمیم هایی را که در زندگی میگیرد برای دیگران باز گوید.بشما گفتم فردا تصمیم قطعی خود را بشما اطلاع خواهم داد.
این بگفت و از جای برخاست کاپیتان تورن نیز بمتابعت او از جای بلند شد ولی باز در همان حال ایستادن کارلایل او را لحظه ای چند بحرف گرفت و سپس او را تا دم در شایعت کرده خود بازگشت از آنجا یکسر بسوی اتاق ریچارد رفتهدر را به روی او گشود و او را با خود به اتاق خویش آورده با کمال بی صبری از او پرسید:
«خوب ریچارد،گمان میکنم او را کاملاً دیدی.خود او است یا عوضی گرفته ایم»
بیچاره کارلایل با کمال پریشانی و اضطراب منتظر نتیجه بود و میخواست حکم محبوبیت و یا تبرئه تورن را از زبان این جوان بشنود ریچارد سری به علامت یأس تکان داد و گفت:
«خیر آقای کارلایل او نیست و کوچکترین شباهتی هم باو ندارد.»
گوئی بار گرانی از دوش کارلایل برداشته شد.این احساس فراغت از نظر علاقه ای بود که در همان دو سه ملاقات به تورن پیدا کرده و باطناً مایل نبود چنین جوان خون گرم و مهربانی قاتل از کار درآید.ولی در عین حال از اینکه میدید این روزنه کوچک نیز در زندگانی ریچارد بسته شد فوق العاده متأثر گردید.
ریچارد به سخن خود ادامه داد و گفت:
«تنها وجه مشابهت بین این دو نفر این است که هردو بلند قامت هستند موی سر هر دو هم یک رنگ دارد ولی صورت آنها و قیافه
353-357
romangram.com | @romangram_com