#سقوط_یک_فرشته__پارت_161

" جرات نمی کردم بیم داشتم مبادا دیگران از موضوع بنحوی مطلع شوند وقت می گذرد یقین دارید که تورن خواهد امد؟"

در همین موقع صدای زنگ بلند شد کارلایل تبسمی کرد و گفت:

"ببین گوش بده خود اوست که زنگ می زند"

ریچارد بار دیگر کلاه خود را برسر گذاشت و انرا پائین کشید بطوری که نیمی از صورتش بکلی پوشیده شد.

کارلایل اورا به اطاق خود راهنمایی کرد ابتدا اورا در حالی که رویش کاملا بطرف پنجره اطاق دیل بود سرپا نگاهداشت انگاه تقاضای نشستن کرد تورن روی به او کرده گفت:"...........

351-352



«آقای کارلایل اگر اندکی دیرتر از موقع شرفیاب شدم خیلی معذرت میخواهم ولی در خانه هربرت دو سه نفر مهمان داشتند که نمیتوانستم آنها را گذاشته بیایم از این زحمتی که امشب به شما میدهم فوق العاده متأسفم.»

«تأسفی ندارد.کار را باید انجام داد من امروز خودم اینجا نبودم.امروز صبح اطلاعی از لندن راجع بکار شما بمن رسید ولی متأسفانه باید بگویم آنقدرها رضایت بخش نیست بانک با تأخیر پرداخت موافقت نکرده است.»

«آقای کارلایل.من فعلاً در وضعیتی هستم که نمی توانم پول را بپردازم.»

«من کتباً تقاضا کرده ام تا رسیدگی ثانوی اقدامات شدیدی بر علیه شما بعمل نیاورند.»

«پس از آن تکلیف من چه خواهد بود.»

«شاید راه حلی پیدا کنیم ولی در این لحظه بشا اطمینان بدهم که بعد ها در کار شما مداخله کنم یا خیر.»


romangram.com | @romangram_com