#سقوط_یک_فرشته__پارت_142

«من هم در این قسمت متحیرم و هیچ نمی دانم چه باید کرد. کوچکترین دلیلی بر علیه او در دست نداریم. با این وصف چگونه می توانیم او را متهم کنیم؟ نمی شود به او بگوئیم تو قاتل هلیجوان هستی البته برای خود ما این تصادف عجیب بهترین دلیل برای ثبوت جرم اوست ولی این دلیل به هیچوجه برای دادگاهها کافی نیست و نمی توانیم بگوییم خانم هایر خواب دیده که قاتل حقیقی این جاست و او مجرم است. برای دادگاه دلیل کافی نیست ولی به عقیده من ما باید خودمان بدون کمک دادگاه و تحقیقاتی بکنیم و بفهمیم که آیا بطور قطع قاتل حقیقی این شخص است و این کار جز از شما از کس دیگری ساخته نیست من فکر می کردم به محض دیدن تورن او را می توانم به عنوان قاتل معرفی کنم. برادر بدبختم را تبرئه نمایم ولی اکنون که با او روبرو شده ام حس می کنم هیچ کاری از دستم برنمی آید.

***

گفتگوی باربارا و کارلایل به پایان رسیده و هر دو به اتفاق به سالن بازگشتند قبل از آنها فرانسیس له ویزون وارده شده و بر حسب اتفاق مشاهده کرده بود که ایزابل در کنار پنجره ای ایستاده و محو تماشای باربارا و کارلایل می باشد.

او حس کرده بود که ایزابل نسبت به کارلایل و باربارا مظنون است به این جهت برای اینکه آتش حسد او را دامن زده باشد نزدیک شده با لحنی تمسخرآمیز که هزاران معنی می داد پرسید:

«این باربارا هایر کیست؟ می بینم با آقای کارلایل میانه گرمی دارد امروز دو مرتبه آنها را دیدم که دست بدست هم داده در گوشه و کنار به راز و نیاز مشغولند.»

ایزابل با وجود تمام احساسات حسادت آمیز خود برآشفته و با لحنی اعتراض آمیز گفت:

«آقا این طرز صحبت کردن صحیح نیست.»

سرزنش فرانسیس را از جای بدر نبرد. بجای اینکه راه خود را پیش گرفته از آنجا دور شود خنده کنان گفت: «خانم من مستحق سرزنش شما نبودم سوال من راجع به روابط آقای کارلایل و خانم باربارا هایر بود.»



فصل بیست و چهارم

تصادف و پیش آمدها گویی بر علیه ایزابل دست به هم داده و زندگانی او را بسوی فنا میبرد و بار دیگر فرانسیس را در سر راه او قرار داد متأسفانه این درست با ورود تورن هم زمان بود.

باربارا تمام فکرش متوجه اتهام برادرش بود، می کوشید این معمای هول انگیز را حل نماید، او معتقد بود که تورن مردی تباهکار است که لباس و نشانهای افتخار نظام شایسته او نمی باشد به این جهت آرام وقرار نداشت و منتها آرزویش این بود که روزی نقاب از چهره تورن بیکسو شده و قاتل حقیقی هویدا گردد او غالباً به خانه هربرت می رفت. ژاک هربرت پس از پنج شش سال غیبت اینک مراجعت کرده بود و تقریباً هر روز تمام افراد خانواده به افتخار ورود او جشنی گرفته و بدور هم جمع می شدند و در تمام این جشن ها باربارا حضور داشت. در سراسر مدتی که آنجا بود سعی می کرد مواظب حرکات تورن باشد. گاهگاهی با عناوین مختلف راجع به او از خواهران هربرت و یا از خود او پرسشهایی می کرد. معلوم نیست اینها توجه زیاد باربارا هایر را به کاپیتان تورن به چه چیز حمل می کردند ولی آنچه را که میدانستند به او می گفتند. او بدون تأخیر آنچه را میدانست با کارلایل در میان می نهاد حتی المقدور از رفتن به دفتر و محل کار او احتراز داشت زیرا از یکسو می ترسید مبادا رفت و آمد او با یک وکیل سروصدایی راه انداخته و بالاخره کاپیتان تورن را متوجه ساخته موجب فرار وی شود و از جانب دیگر اصلاً از تنها بودن با کارلایل احتراز می کرد وخود همین احتراز و گریز دلیل واضحی بود بر شدتت عشق او نسبت به کارلایل. به این جهت گاهی برای دیدن کارلایل به ایست لین می رفت و زمانی مترصد می شد شاید هنگام عبور از خانه به دفتر یا از دفتر به خانه او را ببیند و آنچه را کشف کرده است با وی در میان نهد. با وجود این اطلاعات او از آن به نفع ریچارد استفاده کند.

باربارا روزی به ایست لین رفت و در آنجا منتظر فرصت شده تا اطلاع تازه خود را به کارلایل بدهد. خانم ایزابل که بخیال خود بکنه احساسات و افکار باربارا پی برده می خواست او را بیش از پیش آزمایش کند به بهانه ای از در خارج گردید و باربارا نیز بدون فوت وقت و بدون اینکه بداند ایزابل از دریچه ای به آنها می نگرد با هیجان و اضطراب زیاد شروع به صحبت کرد. از گفته های او چنین برمی آمد که کاپیتان تورن با اینکه مدعی بوده ایست لین را ندیده ولی محققاً چند سال پیش زیاد به آن حدود می آمده است روز دیگر باز بهانه دیدن ایزابل به ایست لین رفت. خانم ایزابل فهمید که باربارا هیجان مخصوصی دارد و مثل اینکه آرزو می کند تنها باشد ایزابل هم همین کار را هم کرد و باربارا را با شوهرش تنها گذاشت و باربارا گفت: که کاپیتان تورن سابقاً به نام مستعار به آن حدود آمد و شد می کرده است دو روز بعد باز به خانه کارلایل رفت ولی این بار ایزابل برای اینکه نتیجه کار خود را بداند آنها را تنها نگذاشت ولی کارلایل که می دانست باز موضوع از چه قرار است هنگام عزیمت باربارا به مشایعت او رفت. باربارا با حرارت زیاد شروع به صحبت کرده و اظهار داشت که از زبان خودکاپیتان تورن شنیده است که چندسال پیش در همین حوالی دچار یک سلسله مشکلات شده ولی نگفته است نوع این مشکلات چه بوده هنگامی که این دو نفر با هم سرگرم گفتگو و صحبت بودند ایزابل از اطاق خود با چشمانی شرربار آنها را نگاه می کرد و کاملاً متوجه بود که هر دو نفر به هنگام گفتگو حرارت و هیجانی زایدالوصف دارند. چندی بعد دوباره به سروفت کارلایل رفته اطلاع داد که تورن بر خلاف اظهارات سابق خود اسوینسن را کاملاً بلد است و مثل اینست که مدتی در آنجا بوده.


romangram.com | @romangram_com