#سقوط_یک_فرشته__پارت_128

مادر جان چرا جویس چنین شد مگر دیگر خوب نمیشود؟

چرا عزیزم انشاالله به همین زودی خوب خواهد شد

مادر جان میدانید اگر جویس خوب نشود تقصیر من است چه بکنم من تقصیر دارم.

طفلک حساس و ساده دل این بگفت و شروع به گریه کرد ایزابل او را با لطف و ملایمت دلداری داد و غدغن کرده که در بالای سر جویس گریه نکند کودک دست مادر را گرفته و بوسید و پرسید:

مادر جان آیا جویس از این تقصیری که کرده ام مرا خواهد بخشید؟

طفل عزیزم جویس تو را بخشیده است ولی تو هم باید مواظب باشی که دیگر چنین کاری از تو سر نزند باید کاملا مطیع جویس باشی .

گفتگوی بین ایزابل و دختر کوچک او بدین نحو خاتمه یافت در همین هنگام ویلیام بکارلایل اطلاع داده و کارلایل برای دیدن شخصی تازه وارد رفت.

تازه وارد فرانسیس له ویزون بود. کارلایل با جبهه بازو گشاده او را پذیرفت . باو خوشامد گفت و فرانسیس نیز متقابلا از زحمات و توجه مخصوص او اظهار تشکر کرد.

عصر آنروز کارلایل ویلیام و ایزابل کوچک همه در اطاق پذیرائی جمع شده بودند فرانسیس که برای نخستین بار آنها را دیده بود دیده بانها دوخته و با نگاهی تحسین آمیز آنها را مینگریست و پیوسته زیبائی و ادب و رفتار آنها را میستود.

کارلایل در پاسخ توصیف های وی لبخندی زد و گفت از حیث شکل و قیافه خیلی شبیه مادرشان هستند مخصوصا ایزابل کوچک تماما شبیه روزگار کودکی مادرش میباشد.

مگر شما خانم ایزابل را در روزگار کودکی و دوشیزگی دیده بودید.

بلی در آن ایام با مادرش در همین قصر بسر میبرد مادرش زنی پارسا و نیکوکار بود.

صحیح است این مکان به لرد ماونت سه ورن مرحوم تعلق داشت چه آدم لاابالی و مهملی بود.


romangram.com | @romangram_com