#سقوط_یک_فرشته__پارت_125
اضطراب و هیجان ایزابل دراینموقع حد و اندازه نداشت ضربان قلب او چنان شدید شد که بسختی نقش میکشید دوار سری خیره کننده بر او عارض شد مانند کسی که تمام مشاعر خود را از دست داده باشد لحظه ای چند هیچ نمیدانست در پیرامون او چه میگذرد نخستین تاثیر این حرف در او ماننده مژده نجاتی بود که بگوش گمشده وادی بی پایانی برسد گوئی از اعماق تیره یک محیط وحشت آور روزانه ای باز شده و دور نمای فردوس برین اشکار گردیده است ولی این احساسات بلافاصله جای خود را بیک رشته افکار منطقی و وجدانی داد بلافاصله قوه عاقله و حاکمه در او بیدار شد متوجه گردید که سکونت فرانسیس له وبزون در جائی که او هست برایش زیان بخش بوده و ممکن است او را بعذابی شدیدتر و جانخراش تر از سابق مبتلا سازد و برای رهائی از چنگال وسوسه های درونی و برای فاصله افکندن بین خود و فرانسیس متحمل رنجهائی شده و امیدوار بود بمرور زمان بر احساسات نامطلوب نفسانی خود غلبه کند اینک میدید شوهرش ندانشته و نفهمیده وسائل برای تحریک این عواطف وحشت انگیز برانگیخته است. در این مورد چه می توانست بگوید؟چه اقدامی می توانست بعمل آورد؟ آیا بر بخت و طالع خود نفرین کند که بدینگونه او را دنبال نموده و میخواهد دامی بر سرراهش بگسترد؟آیا ممکن بود حقایق را برای شوهر خود باز گفته او را متوجه عواقب وخیم این اقدام نماید؟ تصمیم گرفت دل به دریا زده پرده ابهام را از پیش چشم کارلایل بردارد ولی این فکر و نیت از موقعی که در ذهن او خطور کرد تا وقتیکه از زبان او خارج گردید مبدل بیک اعتراض خشک و بیروح شده بود تنها چیزی که بشوهر گفت این بود.
ارچیبالد من نمیخواهم و میل ندارم فرانسیس به ایست لین بیاید و در اینجا منزل کند.
کارلایل که محرک باطنی ایزابل را نمیدانست خندیده در جواب او گفت.
عزیزم چه اهمیت دارد توقف او زیاد بطول نخواهد انجامید حالا که سرپیتر میل داد وامهای او را بپردازد ماچرا مانع خبر باشیم همین قدر که وامداران از تصمیم سرپیتر آگاه شوند فرانسیس خواهد توانست آزادانه رفت و آمد کند دیگر کسی مانع او نخواهد بود و این کار هم بیش از چند روزی طول نخواهد کشید.
من کاری بتصفیه وامهای او ندارم ولی چه چیز ایجاب می کند که حتما در خانه ما منزل کند؟
من خودم این پیشنهاد را کردم تصور نمی کردم شما را از توقف در ایست لین بد آید چرا باید با بودن او در اینجا مخالفت کنید؟
نمیدانم میل ندارم فرانسیس در قصر ایست لین منزل کند
کارلایل متوجه ارتعاش صدای ایزابل به هنگام تلفظ نام فرانسیس نشد باینجهت روی باو کرده با لحنی مهرآمیز گفت.
عزیزم متاسفانه دیر شده و تقریبا کار از کار گذشته است .
شاید فرانسیس الساعه از بولون حرکت کرده و در بین راه باشد و فردا اینجا برسد تصدیق میکنی که اگر در خانه ما را بزند نمی توایم او را از خودمان برانیم آنهم در صورتی که خودمان از او دعوت کرده باشیم البته اگر من قبلا می دانستم موافق میل تو نیست هیچگاه چنین دعوتی نمی کردیم.
از میان این چند جمله تنها عبارتی که در گوش و مغز ایزابل صدا کرد همان کلمه فردا بود باینجهت مانند بهت زدگان بفکر فرو رفته و بالاخره پرسید.
چه گفتی فردا همین فردا فرانسیس وارد خواهد شد؟
تصور می کنم فردا وارد شود زیرا یک شنبه است و گرفت و گیر زیادی مانند سایر روزها در کار نیست ولی چطور است که تو با آمدن او باینجا مخالفتی مگر از او چه بدی به تو رسیده ؟
romangram.com | @romangram_com