#سقوط_یک_فرشته__پارت_115
فرانسیس لهویزون تظاهر به پوزش می کرد ولی به نوعی سخن می گفت که درعین حال عشق و علاقه شدید خود را به گوش ایزابل می خواند. به او می فهمانید که احساسات عشق آمیز خویشتن را مقدس می داند و برای خاطر ایزابل حاضر است این آتش را در درون خود پنهان سازد. در شعله آن بسوزد و زبان برنیاورد. در همین موقع به نقطه ای رسیدند که کمی سراشیب بود.
فرانسیس به قصد گرفتن بازوی ایزابل دست پیش برده و گفت :
« خانم ایزابل، راه سراشیب است، شما هنوز آنقدر قوی نشده اید که بتوانید خودتان این راه را بپیمائید. برای اینکه عفو و بخشش خود را از اظهارات من نشان بدهید اجازه بفرمائید شما را همراهی کنم. »
ایزابل دست او را رد کرده و گفت : « خیر آقای فرانسیس، معذرت می خواهم خودم این راه را خواهم پیمود و از شما نیز خواهش می کنم بعد از این مطلقاً چنین خواهشی از من نفرمائید. » این گفت و بدون کمک فرانسیس به راه خود روان گردید.
فرانسیس ناگزیر شد دست خود را باز پس کشد. با وجود این پهلو به پهلوی ایزابل روان گردید. بین راه دیگر صحبتی بین آنها نشد. هردو ساکت بودند. چون به منزل ایزابل رسیدند فرانسیس وداع گفت و ایزابل نیز خداحافظی سردی با او کرده، سری فرود آورد و داخل خانه شد و فرانسیس نیز نگاهی طولانی به او کرده، به سمتی روان گردید.
ایزابل با عجله و شتاب هرچه تمام تر از پله های عمارت بالا رفت و با همان شتاب داخل اطاق گردید و زنگ زده، ویلسون را احضار کرد. ویلسون که حالت مضطرب و آشفته ایزابل را دید، نگران شد ولی ایزابل مهلت به او نداده و گفت :«زود قلم و کاغذی برای من حاضر کن و به پیتر هم بگو حاضر باشد، نامه مرا همین امروز به پست برساند چون فردا پست انگلستان حرکت می کند. »
ویلسون را لحن گفتار ایزابل عجیب آمد ولی بدون اینکه سخنی بر زبان آورد قلم و کاغذی حاضر کرده و ایزابل شروع به نوشتن نمود.
هنگامی که فرانسیس لهویزون عشق دلدادگی خود را در پیشگاه ایزابل اعتراف نمود، ایزابل با همه رنجشی که از گفتار او حاصل کرد باز نتوانست از شعف و انبساط هیجان آمیزی که ناگهان در دل او پدیدار گردید جلوگیری کند. با عجله و شتاب زیاد نامه ای به کارلایل نوشت. به او اطلاع داد که حالت کنونی او لزوم حرکت آنی و فوری را به سوی انگلستان ایجاب می نماید. مصراً تقاضا کرد که به محض وصول نامه برای بردن او حرکت کند، زیرا توقف بیشتر برای او محال است. حتی به کارلایل نوشت که « نمی خواستم منتظر شما بمانم، مایل بودم فوری و بدون درنگ حرکت کنم ولی متأسفانه پول به قدر کافی نداشتم و اگر پول کرایه و هزینه های دیگر را می پرداختم به کلی
243-252
بی پول می ماندم و به این جهت انتظار دارم شما را هر چه زودتر در اینجا ببینم»لازم نیست تذکر دهیم در ضمن این نامه به هیج وجه نامی از فرانسیس و حوادث اخیر به میان نیاورد.در این مورد چه میتوانست بگوید؟ایزابل خویشتن را گناهکار می دید و آنقدر شهامت و جرات در خود سراغ نداشت که کوچکترین اشاره ای در این مورد بنماید.نامه او را پیتر در همان روزبه پست رسانید.پس از آن فرانسیس یکی دوبار به قصد ملاقات وی به خانه او رفت ولی ایزابل حاضر برای پذیرایی او نشد.ایزابل از اقدام شجاعانه خود هم شاد و راضی بود هم متاثر.از این که میدید عوامل وسوسه را از خود دور ساخته و نتوانسته است بر این آزمایش سخت و درد انگیز غلبه کند حس رضایتی در خود میدید ولی از این که مجبور بود سرپوش بر احساسات خود گذارد و خود را اجبارا از فرانسیس دور نگه داشته و غنچه عشقی را که بدین نحو می خواست در زمین دل او بشکفد در زیر پا لگدمال کند ملالتی پیدا می کرد.با وجود ابن خود را در پیشگاه وجدان سرفراز می دانست و حس می کرد به وظیفه خود رفتار کرده و ضمیر خویش را به بهای احساسات عشق آمیز خود اقناع کرده است.
فصل بیستم
سالن دادگاه مملو از جمعیت بود.رئیس محکمه،قضات و وکلای دعاوی هریک در جایگاه مخصوص خود قرار داشته همه از موضوع قتلی که چند سال پیش وقوع یافته بود صحبت می کردند.متهم اصلی و کسی که به تشخیص محکمه و به شهادت شهود مرتکب آدم کشی شده بود در جایگاه متهمین دیده نمیشد.مدت ها بود که برای پیدا کردن او مامورینی گماشته بودند ولی از این اقدامات نتیجه ای حاصل نگردید.بالاخره دادگاه برای صدور رای نهایی تشکیل شده،دادستان ادعا نامه خود را تقدیم دادگاه نمود.در این ادعا نامه تصریح شده بود که ریچارد هاپر پسر چارلتون هاپر با افیمیر دختر مقتول مربوط بوده و پیوسته به خانه او میرفته است.مقتول دختر خود را از معاشرت با ریچارد منع کرده و حتی در شب قبل از وقوع قتل دختر خود را قدغن کرده که ریچارد را در خانه راه دهد و خود نیز با ریچارد مناقشه ای داشته و او را از مراوده با دختر خود منع کرده است.شب بعد ریچارد مسلح به آنجا رفته و مجددا مناقشه بین او و مقتول رخ داده و ریچارد که قبلا خود را با تفنگ شکاری آماده کرده با تفنگ شکاری خود،او را به قتل رسانیده است.
romangram.com | @romangram_com