#سقوط_یک_فرشته__پارت_109

"بنظرم میرسد که اگر بتوانید بهتر است نقشه ملاقات سر پیتر له ویزون را بکشید"

"میدانم که بالاخره جزملاقات او چاره وگریزی ندارم ولی اینکار با وضع فعلی عملی نخواهد بود.در انگلستان که عده زیادی بجستجوی من میباشند وبمحض اینکه نشانی از من بدست اورند کارم ساخته است البته اگر کار محاکمه ودعوا ختم شود اهمیتی نمیدهم ولی فکر اینکه ممکن است در نتیجه بزندان بیفتم مرا تکان میدهد"

"چطور بنظرتان میرسد اگر کسی با سر پیتر وارد مذاکره شده واو را وادار به تادیه قروض شما نماید؟"

"آقای کارلایل از شما چه پنهان ؛چنین کسی را سراغ ندارم.در اثر پیش آمده اخیر با وکیل خودم کار بمناقشه کشید وقطعا میدانم اگر چنین تقاضایی از اوبکنم قبول نخواهد کرد.بکلی در کار خود در مانده ام"

"اگر میل دارید من از طرف شما بنزد سر پیتر بروم وبا او صحبتی بکنم"

چشمان له ویزون از شدت مسرت درخشیدن گرفت. نور امیدی در دلش راه یافت .باحالتی هیجان امیز از جای جسته روی به کار لایل نمودوگفت:

"شما!شما این لطف و مرحمت را در باره من خواهید کرد ؟شما او را خواهید دید اگر چنین لطف و احسانی با من بکنید مثل اینست که مرا زنده کرده اید"

"از نظر خویشاوندی شما با ایزابل با کمال میل حاضر بانجام این خومت میباشم ولی در عین حال باید بدانید که بهیچوجه حاضر نیستم بطور رسمی وبمنزله وکیل شما با او گفتگو کنم.بخور سر پیتر له میزون خواهم گفت که من از نظر دوستی وخویشامندی با شما اینکار را کرده ام وماموریت رسمی ندارم. من خودم آشنایی خیلی کمی با ایشان دارم ولی پدرم در زمان حیات باو زیاد مر بوط بود.از نظر مساعدت ومواظبتی که نسبت بخانم ایزابل داشته اید پیش ایشان میروم .ولی قول نمیدهم که باین زودی بدیدن ایشان بروم زیرا کارهای فوری ومهم زیادی دارم و بهمین جهت است که می بینید پیش ایزابل نمی مانم."

فرانسیس له ویزون نسبت به همراهی کارلایل اظهار حقشناسی فوق العاده ایی نمود،تصور اینکه بالاخره در اثر مساعدت کارلایل روزی خواهد توانست بانگلستان باز گردد قلب او را نشاطی فراوان بخشید.

****

در همین هنگام که کارلایل وفرانسیس چنین سر گرم . دوستانه باهم مشغول گفتگو بودند ایزابل در کنار پنجره اطاق خود بروی تختخواب لمیده وظاهرا چشمش بسوی مسافرین بود که دسته دسته از هر آمدو شد میکردند.

فکر ایزابل بجای دیگری توجه داشتدر این کنج تنهایی مجلس دادرسی تشکیل داده خویشتن را محاکمه می کرد هر چه در اوضاع واحوال خود دقیق می شد بیشتر خشمگینش می کرد وعلامت نارضایتی در حیبتش آشکار تر میشد متوجه شده بود که یکنوع عواطف گرمی نسبت به فرانسیس له ویزون در دلش پیدا شده ورفته رفته قوت می گیرد.هر قدر سعی میکرد بر این احساسات غلبه کند نمیتوانست میدید نزدیکی بفرانسیس له میزون،مصاحبت او،نگاه او تاثیر دیگری در وی داردو پیوسته او را به ورود در دنیایی که از عشق ودلداگی ترکیب یافته دعوت میکند ولی از طرف دیگر نیروی عجیب وخارق الهاده ایی در وجود وی بیدار شده سخت او را عذاب میداد .صدایی ئاضح وروشن بگوشش میرسید که او را نهیب زده واز نزدیک شدن به پرتگاه بر حذر میکرد.

هنگامی که فرانسیس له ویزون کارلایل را ترک کرد گفت کارلایل باطاق ایزابل آمد وبا او شروع بگفتگو کرد.ایزابل در نتیجه


romangram.com | @romangram_com