#سقوط_یک_فرشته__پارت_104
هیچ رسم و قانونی باو اجازه نمی داد که پیشنهاد فرانسیس را نپذیرد. از طرفی هم چون بر کیفیت احساسات خود وقوف یافته بود هیچ میل نداشت به مصاحبت او ادامه دهد.اگر جواب رد باو می داد مثل این بود که احساسات درونی خود را در مقابل او اعتراف کرده باشد. ناچار دست بدست او داد و باتفاق هم روانه شدند.
«راستی بتازگی خانم اما ماونت را ملاقات کرده اید؟»
«بهار امسال هنگامی که با کارلایل برای گردش به لندن رفتیم او را دیدم. بعد از ازدواج من نخستین باری بود که او را می دیدم. آقای ماونت سه ونت چندین بار برای دیدن من به ایت لین آمده و گاهی ویلیام پسرش هم با او بوده ولی خانم اما ماونت سه ورن تا کنون از من دیدن نکرده و من نیز بدیدار او نرفته ام. شما چطور؟آیا او را دیده اید؟»
«خیر ده ماه است که نه او را دیده ام و نه اصلا بلندن رفته ام.اصلا مکاتبه ای با هم نداشتیم. از انگلستان برای گردش بفرانسه آمده ام و اینمدت را در پاریس گذرانیده ام و هوس تفریح و گردش داشتم و خوشبختانه اینجا را برای خودم انتخاب کردم همین دیروز گذشته وارد این محل شدم و خوشبختی مرا دیدار شما بعد از مرور سالها تکمیل کرد.»
ایزابل مانند کسی که جمله اخر را نشنیده است گفت:
«از اینقرار مدتهاست که از انگلستان خارج شده اید.»
«بلی از خدمت در ارتش هم استعفا داده ام خانم ایزابل ، از شما که نباید چیزی را پنهان کنم. اوضاع و احوال من خیلی خراب است. عموی من با وجود کبر سن باز اخیرا ازدواج کرده است ببینید ننگ و افتضاح و بدبختی تا چه اندازه.»
«بنظرم می رسد که منهم راجع به ازدواج سر پتر له ویرون چیزهایی شنیده ام.»
«راستی افتضاح است.مردی که هفتاد سال از عمرش می گذرد تازه بهوس جوانی افتاده. راستی اینکه می گویند بعضی اشخاص در پیری خرف می شوند کاملا صحیحی است. همین موضوع باعث اشکال کار من شد زیرا ممکن است از این زن تازه و جوان پسری بهم بزند آنوقت فاتحه من خوانده شده و چیزی از دارایی او بمن نمی رسد. بهمین جهت وقتی طلبکارهای من خبر ازدواج عمویم را شنیده اند یکباره هجوم آوردند و عرصه را بر من تنگ نمودند.البته تا وقتی که بر آنها مسلم بود که وارث منحصر بفرد سر پیتر له ویرون هستم مثل پروانه بدور من می گردیدند پول هرچه می خواستم بمن قرض می دادند، حساب و کتابی در کار نبوده ولی بمحض اعلان ازدواج سر پیتر فورا تمام اعتبارات بسته شد، دیگر کسی حتی یکشاهی بمن قرض نمیداد.همانهایی که هزار گونه
216-220
تعلق میکردند از من روگردان شدند من هم کاری که باید بکنم کردم یعنی از انگلستان خارج شدم."
"طلبکارها را چکار کردی؟ آنها را بلاتکلیف گذاشتی و امدی؟"
romangram.com | @romangram_com