#سقوط_یک_فرشته__پارت_101
«مرا برای تغییر آب و هوا می فرستند تا بهبودی حاصل کنم ولی شاید من از این مسافرت باز نگشتم، جویس قول می دهی که اگر من باز نگشتم از بچه ها برای همیشه سرپرستی کنی»
جویس از این حرفها سخت متاثر گردید، با وجود این از ریزش اشک جلوگیری کرد، با زحمت زیادی بر هیجان خود غلبه یافت و در جواب گفت:
«خانم عزیزم. دعای سحر گاهی من برای سلامتی شما است. آزوی همه ما این است که سالم باز گردید. شما نباید دستخوش این افکار یاس آمیز بشوید چون این افکار باعث ضعف شما می شود.»
«البته جویس عزیزم. من خودم هم متوجه هستم و امیدوارم بسلامت برگردم. ولی نمی شود حوادث را پیش بینی کرد. می خواهم بمن قول بدهی که اگر آسیبی بمن رسید از بچه های من جدا نشوی.»
«خانم، با کمال میل قول می دهم تا آنجا که به من اجازه بدهند از بچه های شما جدا نشوم.»
«قول بده که نسبت به آنها مثل همیشه مهربان باشی و آنها را محافظت کنی و نگذاری که مورد کم لطفی واقع شوند و گاهی از بیچارگی و بدبختی مادر آنها صحبت کن و مرا بیاد آنها بیاور.
خانم ایزابل با قلبی مطمئن و دلی شاد دستهای او را فشرد و از اطاق خارج گردید. در این موقع جویس که بیش از آن نمی توانست خودداری کند، شروع کرد زار زار گریستن.
فصل هیجدهم
بولون سومر یکی از تفریحگاه های معروف دنیا است، هر سال عده کثیری از اطراف و اکناف اروپا برای تفریح یا برای تغییر آب و هوا باین نقطه در میان آنها همه نوع انسانی دیده میشود. کسانی که در کشور و میهن خود نام و عنوانی ندارند در این نقطه مانند ثروتمندان درجه اول رفتار می کنند. خود را بخانواده های معروف نسبت می دهند.
romangram.com | @romangram_com