#سقوط_یک_فرشته__پارت_100
خانم کورنی که در اطاق حضور داشت چون از تصمیم برادر خود نسبت به مسافرت بچه ها به اتفاق ایزابل آگاه شد:پرخاش کنان و با لحنی تلخ و با دلیل و منطق به او ثلبت نمود که اگر چنین کاری بکند باعث ناتوانی و بیماری ایزابل خواهد شد زیرا بچه ها راحتی او را سلب کرده و نخواهند گذاشت فکرش آسوده باشداو طوری حرف زد و استدلال نمود که کارلایل را مجاب نمود او می دانست که تمایلات ایزابل را رعایت کند یا صحبت او را.تا آنجا که امکان داشت میخواست هر دو قسمت را راعایت کرده باشد ولی کورنی به او ثابت کرد که این دو موضوع با هم مبایتت دارند و پیروی از تمایلات ایزابل برخلاف مصالح او است.
کارلایل چون نمی خواست شخصاً در این مورد ایزابل تصمیمی بگیرد درصدد مشاوره با پزشک برآمد ولی در این قسمت نیز خانم کورنی بر او جسته بود.با همان قدرت بیان به پزشکان فهمانده بود که اگر بچه ها با ایزابل بروند به کلی آسایش و راحتی را از او سلب کرده و بیشتر باعث آشفتگی او خواهند شد.
به این جهت پزشک نیز تحت تأثیر این تلقینات خانم کورنی واقع گردید و در نتیجه ایزابل مجبور شد تنها به سفر برود.
ایزابل چنین دید جوبس را به نزد خود خواند و به او گفت
«جویس اگر چه بنا بود که تو با م بیایی وای به نظر من بهتر است تو در اینجا باشی و من وبلسون را با خود ببرم.»
جویس از ااین حرف یکه ای خورد و بالحنی آمیخته با تأثر گفت:
«خانم عزیزم مگر چه خلافی از من سرزده که می خواهید از خودتان دورم کنید؟»
206-215
ایزابل جواب داد: « جویس هیچ خلافی از تو سر نزده بلکه بر عکس منتهای محبت را نسبت به من داشته و داری و بهمین جهت می خواهم تو را پیش بچه ها بگذارم چون دلسوزتر و مهربان تر از تو کسی را سراغ ندارم. جویس گفت:
«خانم عزیزم هر طور میل شماست!
ایزابل گفت:
romangram.com | @romangram_com