#سیب_دندان_زده_پارت_96


نگاهم را با اخم ازش گرفتم .بعد چند دقیقه که حواسش پرت شد و دم به دم همراه بقیه ی مرد ها قهقهه ول میداد و چشم دختر ها را مست میکرد قدم عقب گذاشتم .

با چشم به دنبال امیر گشتم ...کنار پنجره با دختری حرف میزد .

به طرفش رفتم .

چند جوانی وسط سالن میرقصیدند ...و در این لحظه با دیدن نگاه خیره ی خیلی ها به بدنم احساس شرم کردم .

نگاه امیر از دور به من خیره ماند ..‌.نگاهی شیفته و شیدا ... نگاهی دلخور .‌

کنارشان که ایستادم رو به امیر و بی توجه به دخترک گفتم :میشه باهات حرف بزنم؟

براندازم کرد:من حرفی ندارم .

اخم در هم کشیدم :امیر ...

دخترک:شما کی باشین؟

کلافه سر خم کردم :به شما ربطی نداره ..‌. رو به امیر گفتم :منتظرم . لطفا.

پشت به انها به طرف راهرو‌رفتم .

صدای قدم هایش با مکث کوتاه دنبالم می امد و لبخند نشاند بر لبانم رو ب رویش ایستادم ..‌.دست در جیب و‌منتظر نگاهم میکرد.

کلافه اعتراض امیز گفتم :هیچ‌از نگاهت خوشم نمیاد .

لبخندی زد و ابرو بالا اندخت و تمسخر امیز گفت :ا؟ میخوای پس چه طور نگات کنم ؟

ارام زمزمه کردم :هرجور به جز اینطوری ... تو که از هیچی خبر نداری حق اینطور رفتار کردنم نداری .

پوفی کشید : از چی باید خبردار میشدم هان ؟از شوهردار بودنت ؟ از متاهل بودنت؟ خب خبر دار شدیم ... دیگه چیزی نمیمونه .

نزدیکش شدم:امیر ... اون مردی که اونجا کنارمه شوهرمه ... ولی فقط تو‌شناسنامه.

چشم ریز کرد :یعنی چی؟

-یعنی من صاحب همه چیشم ..‌.همه چیش .

گویا ضربان های قلبم در دهانم میزد .قالب تهی کردم با دیدن قامت شاهرخ پشت سر امیر ....با دیدن پوزخندش نزدیکمان شد .

-یکم اگه وجدان داشتین دم پر یه زن متاهل نمیشدی جناب امیر خان .

پوزخند صدا دار امیر :من؟ خب به نظر میرسه این زنته دنبال من افتاده.

-واقعا؟ من که شمارو‌دیدم دنبالش اینجا اومدین.

romangram.com | @romangram_com