#سیب_دندان_زده_پارت_91
نیم خیز شد :کی اومدی؟اینجا چیکار میکنی ؟
پوزخندی به چشمان متعجب وهراسانش زدم :دیشب اومدم.
-کی؟
به طرف کمد رفتم خنده ی پر حرص نخودی ام را ول دادم :بعد از شما .
صدایی نیامد .
دست به بلوزم نبرده برگشتم طرفش انگشت به طرفش تکان دادم :هر غلطی خواستی جلوچشممکردی ... از این به بعد به من خرده بگیری یا دهنتوباز کنی زنم زنم کنی تف میکنم به روت .
اخم کرده بلند شده :توغلط میکنی .
خون به مغزم نرسید .به طرفش یورش بردم و به تخت سینه اش کوبیدم :غلط روتومیکنی ... تویی که زنتومیاری خونه ی من ... تویی که روتخت من باهاش حال میکنی تو غلط میکنی تو.
هق هقم
فریادم
ضجه ام
اتاق را پر کرده بود
وکاش خداکمی صبر بدهد مرا.
”عشق و سودا و هوس
در سر بماند،
صبر و آرام و قرار
از دست رفت ...“
مقابل این جنونم مچ هر دو دستانم را در یک دست گرفت ودست دیگرش را دور شانه هایمحلقه کرد ومرا رسما در آغوش کشید و تن لرزانم را، هق هق جانم را میان سینه ی عریانش در بر گرفت.
-اروم باش خورشید ... اروم عزیزم ... به والله که نمیدونستم میای خونه ... من به پریا زنگ زدم از اونجا برت داره ببره خونش نه که بیارتت اینجا ...ما همچون خیابون بسته بود نرفتیمخونه .
نفس عمیق کشیدم و دستانم را ارام از دستش بیرون کشیدم ..پشت به اوکردم بهو دست به صورتمکشیدم:
-برو بیرون .
از شانه هایم گرفت ومرا به طرف خودش برگرداند :کجا برم ؟ هان ؟
اخم کردم و عقب راندمش :برو خونه ی اصلیت ... نکنه تا اخر عمر خیابونا بسته میمونه ...اینجا دیگه مکانت نیس برای حال کردن با خانومت.
romangram.com | @romangram_com