#سیب_دندان_زده_پارت_79
خنده ول دادم و چشم در حدقه چرخاندم :حساس نشو و حسودی هم نکن .
-میکنم ... خوبم میکنم به این حسودی نکنم بیام برای توحسودی کنم؟
- لیاقت نداری .
نیشگونش و جیغ من و خنده اش .
دستگاه که روشن شد ،با هر بالا پایین شدنمان من جیغ میکشیدم .از ته دل ...
میخندیدم به پریایی که از ترس نمیدانست چه میگوید وکه را طلب میکند برای کمک؟!
و چه شیرین بود این خنده های از ته دلمان .
خنده های من ...
جیغ های پریا ...
پروانه شدن شاهین به دور ما ...
و حرص شاهرخ ... نگاه های عصبی اش ...
من هم بی توجه به این نگاه ها ...به این حرص خوردن هایش سقلمه ای به پهلوی شاهین زدم:محل نمیذاری توهم ؟
از گوشه ی چشمنگاهم کرد :پرومیشه فکر میکنه چیزی هس .
شیطوننگاهش کردم وابرو بالا انداختم :خب هس عمو .
خندید و لپم را کشید :ولی قرار نیس بشه اویزون شدن .
چشمانم را در حدقه چرخاندم :باز توچرت گفتیا .
خندید و لبانش روی گونه امنشست ...و من قهقهه ای زدمو با دست به عقب هلش دادم و بیشعوری با خنده نثارش کردم که چشمان به خون نشسته ی شاهرخ خنده ام را در نطفه کور کرد .
نگاهم را به شیرین وپریا دوختم و خود را به آن راه معروف زدم .
-خان داداش جوشید باز .
شاهین زمزمه کرد: اینمکه جنبه نداره فکرکرد خوردیم زنشو .
به دنبال این حرف شاهین صدای شاهرخ بلند شد :بسه جمع کنین بریم بقیه ی جلف بازی هاتونوخونه انجام بدین .
نگاه پر غیضمنو سر شاهینی که با تاسف تکان خورد..
بی توجه به او رو به پریا اینا گفتم :پریا بیاین بریم دیر شد .
romangram.com | @romangram_com