#سیب_دندان_زده_پارت_78
نگاهم به چشمان اخم آلود و پرسشگرش از آیینه افتاد .
-مگه قبلا چادر میپوشیدم که الان میبینی .
شاهرخ-حالا اسم من روته جمع کن اونا رو .
شاهین - اذیتش نکن ...اومدیمخوش باشیم مثلا .
شاهرخ-بدون این موهای افشونش هم میتونه دلبری کنه .
شاهین-واقعا که شاهرخ .
دس روی بازوی شاهین گذاشتم :ول کن .
-جمعکناونا رو .
پر تحکمگفت ...عصبی گفت .
شیرین:اینجورکه باز باشه خوشگلتره داداش .
-دختر باید موهاشویا ببافه یا دم اسبی ببنده جیگر داداش توخونه فقط میتونه باز بذاره .
شالم را عقب دادم وموهایم را به یک طرف جمع کردم و بافتم تا بهانه برای برج زهرمار شدن دستش نیاید .
وقتی به شهربازی رسیدیم، زنگی به پریا زدم که گفت ده مین دیگر میرسد .
از همان اول شیرین دست شاهرخ را گرفت و به طرف وسایل برقی رفت برای خوش گذرانی .
تا پریا بیاید منو شاهین هم دو تا بستنی به رگ زده ومشغول تماشای جیغ و داد شیرین شدیم .دل من هم کمی جیغ میخواست .
تا گلو پاره کنم و عقده خالی کنم از همه ی فریادهایی که در گلویم مانده .پریا که امد شاهین بند او شد و پریا هم بیفاوتی به خرج داد . و عجیب بوی دماغ سوخته می امد.
پریا شور انداخت که کمی هیجان به خرج بدهیم .
ترن را نشان داد ... لبخندم را دید و دستم را کشید .
شاهین هم به دنبالمان ...بیلیط که خریدم روی صندلی ها جا گرفتیم و دخترکی هم کنار شاهین نشست و حسادت پریا غلغل کرد و من ریز ریز خندیدم .
صحبت شاهین با دخترک باعث فشرده شدن ناخن های پریا بر کف دستش بود و من دلم میسوخت بر این دست ها .
-تروخدا نگاه کن چه صداشم نازک کرده دختره ی بی همه چیز .
با خنده گفتم :کجاش نازک کرده طفلی؟
پرحرص گفت :یعنی تو تشخیص نمیدی ؟ باشه اون نازک نکرده این مرتیکه چرا باهاش لاس میزنه؟
romangram.com | @romangram_com