#سیب_دندان_زده_پارت_77


و شیرین پرواز کرد به طرف خان داداشش .

-داداش بریم شهربازی ؟

-سلامت کو‌‌ عروسک ؟

-سلام ،خسته نباشی ...بریم ؟

-برای‌چی؟ اونم این موقع .

شاهین بلند شد تیشرتش را درست کرد :راست میگه بچه‌پوسید تو‌خونه من که میرم حاضر شم ... خورشید تو‌هم شیرین و‌ اماده کن خودتم لباس بپوش بیا دم‌ماشین .

سر تکان دادم و به طرف شاهرخ رفتم تا شیرین و از بغل شاهرخ بگیرم. ارام زمزمه کرد:مگه‌من اجازه دادم ؟

اخم کردم :اجازه ی چی؟

-که بری .

پوزخند زدم و دست شیرین را گرفتم و‌کشیدم :یادم نمیاد اجازه گرفته باشم .

دندان سایید :من اگه نذارم حق نداری بری .

-حق حقوقی نداری ول کن بچه رو .

شیرین:داداش دستم‌کنده شدا .

ول کرد :خودمم میام .

شانه بالا انداختم‌و بی تفاوت از کنارش گذشتم .

شکاک نبود که شد ...چشممان روشن.

لباس پوشیده سوار ماشین شدم .شیرین هم با همان زور‌گویی شیرینش شاهین را عقب نشاند و‌خود جلو‌ نشست .

سرم را به طرف گوش شاهین بردم :به پریا هم بگم بیاد ؟

-نمیدونم والا. بیاد شاهرخ میفهمه یه چیزی بینمونه .

-بفهمه میخواد چیکار کنه مثلا ؟

شانه بالا انداخت:خب بگو بیاد .

سر تکان داد پیامی به پریا فرستادم .کمی ناز امد ولی بالاخره قبول کرد بیاید ادرس را فرستادم و‌ به شاهین چشمکی زدم .

-توهمیشه موهاتو اینجور پخش و‌پلا میکنی ؟

romangram.com | @romangram_com