#سیب_دندان_زده_پارت_74


توی فرودگاه

توی هتل

بغل هم

بی پروا

من متاهل...

و امیر بی خبر ...

از زیر پرده ی تار اشک به قامت‌عصبی و‌خشمگینش نگاه انداختم :خب که‌چی ؟

عربده اش ستون های خانه را لرزاند :بذار مهر ازدواج‌خشک بشه بعد برو‌ پی خیانت ،پی هرزگی .

بلند شدم‌عکس هارا جلوی چشم‌هایش تکان دادم :به نظرت با این دو‌تا عکس چیو‌میتونی ثابت کنی ؟ خیانت منو ؟ این مرد دوست دوران دانشگاهمه ، میفهمی ؟قبل از اسم نحست ،سایه ی سیاهت اروم دلم بود .

صورتم که سوخت تنم که روی زمین خورد گوشم سوت‌کشید .

-خفه شو ... خفه شو ... گناهشو‌ با افتخار هم جار میزنه .

”گنه کردم گناهی پر ز لذت

در آغوشی که‌گرم و‌آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی و‌آهنین بود “

و تنها گناه من دلتنگ بودنم برای مردی بود که ارامم میکرد پشت پناهم بود و هیچ‌وقت از حدش نگذشته بود .

بدون نگاه به او بلند شدم و به طرف اتاق راه افتادم.

جلویم سبز شد ...نگاه سخت بدون نرمشش را به چشمانم دوخت :فقط بفهمم از خط قرمزهات گذشتی...

ارام زمزمه کردم :میخوای چه غلطی بکنی مثلا ؟ ها ؟ترانه برات بس نیس ؟ این همه غیرت که برای من خرج میکنی چیزی برا ترانه نمیمونه مستر .

قد یک نفس فاصله ایجاد کرد :تو نگران ته کشیدن غیرت من نباش ... اینم یادت باشه چیزی که برای منه اسم من روشه نمیتونه هیچ غلطی بکنه . هیچکسم نمیتونه بهش نزدیک بشه .

پوزخندم را سیلی کردم بر صورتش .

از کنارش گذشتم .

بدون توجه به او لباس از تن کندم و به طرف حمام رفتم .نگاهی گذرا به جای انگشتانش رو‌صورتم‌انداختم و جانم سوخت .

romangram.com | @romangram_com