#سیب_دندان_زده_پارت_71


با همان لبخند مردانه و پر غرورش تنم را در بر گرفت .

بی پروا بغلم کرد .بی پروا فشرد .بی پروا بوسه بر سرم زد و زیر گوشم شعر دلتنگی سرود .

و من چه میگفتم به این مرد ؟

لبخند شیرین به رویش زدم :خوش اومدی .

-دلتنگت بودم لعنتی .

و چرا با هر کلمه و تماس چنگی به دلم زده میشد و‌پتکی به نام متاهل بودن بر سرم‌کوبیده میشد ؟

روی صندلی تاکسی که جای گرفتیم پرسیدم :کجا میخوای بمونی ؟

نگاهی به گوشی اش انداخت :خونه ی عموم .خالیه ولی مبله اس یه زحمت بکشی چند تا ادم بگیری تمیزش کنن خیلی عالی میشه .‌‌‌‌

-باشه ... اون با من تا اون موقع برو تو یه هتل خوب فردا شب در خدمتت باشه .‌‌

لبخندش و نگاهش رژه میرفتند روی خط های ممتد قلبم .‌‌

-چیزی شده خورشید ؟

ماسک به صورت زدم :نه چه طور ؟

- قیافت تغییر کرده ... یه جوری شدی .

-حالم خیلی هم خوبه .‌‌.‌‌. فقط زیادی خوشگل شدم چشت ور نمیداره .

با خنده چشمکی نثارش کردم و نگاه مبهوت و عاشقش جانم را سوزاند .

-اون که از اول خوشگلی ... بر منکرشم لعنت ولی حس میکنم یه چیزیت هس .

ابرو بالا انداختم :چیزیم نیس امیر ... تو ولی یه چیزیت شده ها ... زیادی به من‌گیر دادی .

زمزمه کرد :دلتنگت بودم .

آهم که بر امد دستش دستم را فشرد و به لب هایش فشرد :جونمی دختر ...کنارت جون میگیرم .

و چه فشاری بر قلبم وارد کرد بغض وقت نشناس .

و من به این مرد چه بگویم ؟

چه بگویم خدایا؟

نگاهی به فضای دلباز هتل انداختم :خوشت میاد ؟

romangram.com | @romangram_com