#سیب_دندان_زده_پارت_68
وارد اتاق که شدم ،کیفم را روی تخت انداختم و همان لحظه بود که چشمم به قامت ایستاده کنار پنجره ی تمام قدی اتاق افتاد .
اخمانش در هم بود و قامتش صاف .
قدمی جلو امد :چیشده ؟
اب دهن قورت دادم به همراه یک خشاب از قرص بغض هایم .
قدمی عقب رفتم و کف دست هایم را روی صورت خیس از اشکم‌کشیدم و سر تکان دادم :هیچی .
باز قدمی پیش گذاشت و پایم قدمی عقب رفت :پس چرا مثل ابر بهار گریه میکنی ؟
بی هوا داد زدم :به توچه ؟ به توچه ها ؟ تو‌برو‌پیش زنت. چیکار به کار من داری؟ از دست تو نمیتونم یه دل سیر هم‌گریه کنم؟
اخمانش در هم رفت :زیادی دور برداشتیا مثل بچه ی ادم‌بگو‌چته ؟
بدون‌حرف نگاه پر غیظی به او‌انداختم و به طرف در اصلی راه افتادم .
بازویم کشیده شد و تنم را به خودش فشرد دندان روی دندان سایید و پر از حرص گفت :تو غلط میکنی همچین نگاه میکنی ... تو غلط میکنی جواب سر بالا میدی میفهمی ؟ غلط میکنی ... ملک بانو نیشت زده حرصتو‌سر من در نیار ... مثل بچه ی ادمم بشین سر جات .
بازوانم را ول کرد و کمی به عقب پرت شدم .
نگاهم کرد ...پر حرص و عصبانی .
نگاهش کردم ...متعجب و‌شوک‌زده و‌پر نفرت .
ارام زمزمه کردم:ازت بدم میاد شاهرخ ... بدم میاد ... متنفرم .
قدمی جلو‌گذاشتم و‌انگشت جلوی صورتش گرفتم:اخرین بارت هم باشه به من دست میزنی ... چندشم میشه! میفهمی؟ چندشم .
از کنارش گذشتم. به طرف اتاق راه افتادم و او را با صورتی مات و‌مبهوت و‌پرحرص تنها گذاشتم .
بی هوا به دیوار کوبیده شدم و‌درد در کمرم پیچید .دستش بند چانه ام شد‌و‌فشرد .
با دندان های کلیک شده غرید :ببین نیم وجبی کاری نکن هر روز بخوای صد بار بمیری ، شوهرتم بفهم ، با همه نفرتت شوهرتم و زنمی هر کاری بخوام باهات میکنم نمیتونی جیکتم در بیاری ،فکر میکنی چرا خان بابا گفته چهار شب پیش تو باشم ؟
مشتم را به مچ دست بند چانه ام کوبیدم .
ول که کرد این بار مشت هایم را به سینه اش کوباندم و صدا در سرم انداختم:هیچ‌غلطی نمیتونی بکنی میفهمی ؟ هیچ‌غلطی .تو رو تمام و کمال پیشکش کردم به اون زنیکه ،هر هفت شب هفته اونجا باش. ککمم نمیگزه .
نفس نفس میزدم ،جان میکندم تا اشکم نریزد.
و او هم نفس نفس میزد ،گویا او‌هم‌جان میکند نکشد مرا.
در اتاق راکوبیدم و همان پشت نشستم و اشکانم را بی صدا روان ساختم. دلم میسوخت از این همه محق بودن این مرد همه چیز تمام .
romangram.com | @romangram_com