#سیب_دندان_زده_پارت_66


-آخه بی انصاف ،اخه بی معرفت من که نامرد عالمم اگه یادت نباشم ...میدونی که جونمی !

جمله ی اخر را با عجز گفت ، ارام گفت. از زبانش برخواست و به دل من نشست .نشست و جوانه زد، نشست و‌گل کرد ، شکوفه کرد ، درخت شد ، و ...پتکی روی سرم فرود امد به نام شوهر .

بغضم را قورت دادم و‌گفتم :نمک نریز نمکدون ...چه چای شیرین هم میکنه خودشو .

خنده اش را که ول داد من هم میان خنده اش بغضم را ول دادم ولی خندیدم ، تا نفهمد درد بی درمانم را .

-دارم میام حضوری چای شیرین بازی در بیارم ، پروژه ی سدتهرانو‌ گرفتم ، دو سه روزه اونجام ، دلم داره برات پر میکشه خورشید .

لال شدم از این خوشحالی اش . داشت می امد و دلش تنگ بود ؟ داشت می امد و‌جانش بودم ؟ داشت می امد و من شوهر داشتم ..داغون میشد این پسر .

کجا می امد اخر ؟

ولی مگر میشد چیزی گفت ...جز:وای قدمت روی چشم ، منم دلتنگتم حاج اقا .

باز خنده اش، باز ترسم ...لعنت به تو‌مهران. لعنت به من، لعنت به ان شب و‌حال مست شاهرخ .

پریا سرحال بود ،لودگی به خرج میداد .

میگفت و میخندید و‌مرا هم میخنداند و خبری از آشوب درونم نداشت .

بی مقدمه رو بهش گفتم :مشکوک میزنی ...چیه شنگولی؟ چیزی شده ؟

نگاهی از گوشه ی چشم به من انداخت. گازی به بستنی اش زد که تکه ای روی کت بلند پاییزه اش افتاد.

چشم غره ای بهش رفتم و‌با دستمال کاغذی دستم زود برش داشتم و جایش را پاک‌کردم :دهنت پاره استا مواظب باش‌خو .

-تا وقتی یه ننه جون مثل تو دارم مراقبت و‌ میخوام چیکار ؟

-ننه جون خودتی دراز ... بگوچی شنگولت کرده ؟

نفس عمیقی کشیدونگاهی به سبزه ها زیرپاییمان کرد:تازگیازیاد به پر و بالم میگرده،منم محلش نمیدم همین تلافی کردن حالمو خوب کرده .

-شاهین ؟ اونم تازگیا حالش خوبه ،یعنی به خاطر بی محلیاته ؟

خندید ،خندیدم.

-تو چی؟ خوبی خورشید ؟

من اما آه کشیدم ...

به فضای خالی جلوش چشمم ،چشم دوختم :

-من از این حس متنفرم ، حس یه نیست بودن.

romangram.com | @romangram_com