#سیب_دندان_زده_پارت_55
-دروغ ؟ به نظرت من ادمیم که به کسی دست درازی کنم هر چه قدر هم که مست باشم؟
دستش را به طرف شالم بردارام وپر احساس از زیرش رد کرد و موهایم را چنگ زد...کشید.جیغم بلند شد، درد پیچید، پوست سرم در حال کنده شدن بود.
دندان روی دندان سایید. چشم خونین کرد .
لب گزیدم از درد.
نفس بیرون داد :کور خوندی زنیکه ی دست خورده ... کاری باهات میکنم مرغای اسمون به حالت گریه کنن ... زیادی خوش خوشانت نباشه که خودتو بهم قالب کردی .
با عجز نالیدم :ولم کن وحشی .
محکمتر کشید .
بلندتر جیغ کشیدم ...هق هقم بلندتر شد:
-شااااهرخ...
دل که به حال خود بسوزد واویلاست .
دستش شل شد ...چشمانش مات،لب فشرد و بلند شد و رفت .
مادرم کجاست ببیند چه گونه میتوان جلوی این طوفان سهمناک ایستاد؟!
کجاست ببیند و شعار قوی بودن ندهد؟
بعد از این دوهفته ی طاقت فرسا روز عروسیم رسید .
دلم کمی فرار میخواست از این باغ، از این اتفاقات، از این خورشید مظلومی که هزار بلا سرش اوردند و حال به زور شوهری انتقام جو را به نافش میبستند.
بی حوصله روی صندلی نشستم ودخترک غرق در ارایش مشغول نقاشی کردن صورتم...
پریا با صدای بلند با کسی حرف میزد .
مادر ارایشگر به خانه اورده بود تا راحتر باشد .
دلم با هر رنگی که به صورتم میزد میمیرد
”جسم مرا خاک کنی
خاک مرا پاک کنی
باز مرا نقش کنی
ماه عذاری صنما...“
romangram.com | @romangram_com