#سیب_دندان_زده_پارت_39


-سلام .

مکثی کوتاه و صدایی که با همه ی خسته بودن زنده تر شد :خورشید خودتی؟

-خودمم .

-میذاشتی سال دیگه زنگ میزدی. اون خط بی صاحبتو‌چیکار کردی که هر چی زنگ میزنم خاموشه؟

-انداختمش دورخوبی ؟ صدات خسته اس چرا ؟

آهی کشید :همین الان رسیدم خونه. اونجا اوضاع چه طوره ؟

-خوب ... تو چه طوری باز غذای بیرون میخوری ؟

-اره دیگه چیکار کنم ؟ کی حوصله داره بعد اون همه کار بیاد غذا هم درست کنه .

-معدت داغون میشه احمق .

-بذار بشه ... مهمتر از دلم نبود‌که، بود؟

سکوت من ... سکوت او .

بغض من ... درد او .

-خورشید ؟

-جانم ؟

باز مکثش ...اخمی که متصور شد‌جلوی چشمانم .

-چیزی شده ؟

-نه بابا .

-این بغضت واسه چیه پس؟؟ یه ماه نشده رفتی و اینطور بغض کردی ؟ گفتم نرو یانه؟ اون جا‌چی هست که ازش دل نمیکنی دختره ی هالو ...

به رگبار بسته بود مرا ...تصمیماتم را ...این بغضم را .

دادی که زد گوشی را از گوشم دورتر کرد :د بنال چته اینطور ساکتی و بوی بغضت تا اینجا اومده؟

-دلم گرفته هیچی .

-دلت بیخود‌کرده همینجوری گرفته؛ من که میدونم یه چیزی شده .

نه جان دل چیزی نشده‌. همه چیز رو به راه است .

romangram.com | @romangram_com