#سیب_دندان_زده_پارت_20
درست زیر زبانم ...
نگاهم را ازش کندم .
-خورشید ؟
میخواست دق مرگ شوم ؟ این چه طرز صدا کردن بود ...؟
با آنچشمان رنگی وخوش حالتی که زیر نظرم داشت انتظار چهواکنشی از من داشت...؟
-من نمیدونم چی بگم .. چون به اون صورت امادگی این حرفا رو اونم از تونداشتم ...
بی هوا دست مردانه اش روی دست مشت شده ام را پوشش داد :نظرت مثبته ؟
آهی کشیده و دستم را از زیر دستش بیرونکشیدم :
-نظرم مثبت باشه یا نه خوشم بیاد یا نه ...رابطه ای که درآینده به وجودمیاد پوچه ... پوچ ...ملک بانو بفهمه هم خون منوهم خون مامانمومیریزه ... میدونی که چه قدردوست داره ،روت حساسه .
لبخندش کش امد :تو فقط نظرت مثبت باشه ، اونا با من کسی هم قرار نیس بویی ببره.
نفسم می گرفت در هوای کافی شاپ .
-باید فکرام رو بکنم...الانم باید برم .
بدون منتظر ماندن واکنشش کیفم را چنگ زده و بیرون رفتم .
به ارامش نیاز داشتم ...به دلگرمی ...به دلسوزی ...به مهربانی .
شاید خانه ی خواهرم بهترین گزینه باشد.
تاب شلوارک پریا را که تن کردم موهایم را باز کرده و به طرف اویی که جلوی tv کاهو سکنجبین میخورد رفتم .
کنارش روی قالی نشستم ...کاهویی برداشتم و در دهان گذاشتم ...
چشم به برنامه ی ازدواج ترکیه دوختم ...واقعا چرت بود ...
-چته ساکتی ؟
-توچرا ساکتی ؟
-مثلا دارم برنامه میبینم .
پشت چشمنازک کردم :خسته نباشی .
خنده ای کرد :بنال ببینم چته ؟
romangram.com | @romangram_com