#سیب_دندان_زده_پارت_138


-من باید از مهران میشنیدم ؟ هوم ؟

چشم به چشمم دوخت :چرا تا حالا نگفته بودی ؟ چرا قایمش کرده بودی ؟ میفهمی اون لحظه میخواستم بمیرم و اون حرف رو‌نشنوم . میفهمی برای یه مرد چه قدر سخته که جز خودش یه مرد دیگه با زنش رابطه داشته .

دستی پشت گردنم نشست. نگاه تب دار و‌تراش را به من دوخت.

هق هقم را خفه کرده به زور لب باز کردم :چی میگفتم من ... من فکر میکردم تا حدودی میدونی ولی...

پیشانی به پیشانیم چسباند:چند بار؟

-چی ؟

-چند بار رابطه داشتین ؟

نفسم رفت ... گر گرفتم ...دلم مشت شد.

اشکم را از صورت پاک‌کردم .دادش بلند شد : د لعنتی چه قدر میخوای عذابم بدی؟‌ چه قدر ؟؟؟چه‌گناهی کردم عاشقت‌شدم من ؟ اون از ازدواج اجباریم با تو ... بعدشم‌که ترانه ... الانم این؟؟باید بفهمم زنم زیر خ...

سیلی‌که به صورتش کوبیدم بی ارادی بود .هق هق بلندم حجم اتاق را پر کرده بود‌.

-اره من هرزه ام ... همون فکری که از اول به من داشتی ... بذار این فکر خوره ی تنت بشه.

در حمام را کوبیده و قفل کردم .

قلبم ضرب گرفت ...به خاطر این بی عدالتی ضرب گرفت ...

مشت شد ...سنگ‌شد ...

من پیش این مرد هیچ‌جایگاهی نداشتم حتی اندازه ی ترانه .

زیر دوش آب سرد ...با گریه و‌هق هق تن و سرم را شستم و‌عق زدم و‌سرم‌ گیج رفت و لعنت فرستادم بر این حال و‌احوالم .

بعد از چهل و‌پنج دقیقه معطلی اجازه ی ملاقات با پریا را دادند .

خواهرم را دیدم ...

جنین که دیگر نبود را هم دیدم ...

رنگ‌و روی پریده اش را دیدم ...کبودی هایش را لرزش دستانش را. چشمان ترش را همه را دیدم .

دیدم و ضجه زدم برای حال روزش ...لبانم را به چشم هایش چسباندم .

-قربون دلت بشم ‌پریا که انقد صبوری میکنه ... قربون دل شکست خواهری .

صدای هق هق اش را در شانه ام خفه کرد و دستم را با دست لرزانش گرفت .

romangram.com | @romangram_com