#سیب_دندان_زده_پارت_134


جنون دست داد بر من و جیغ هایم را بر سرش کوبیدم .

ران هایم لخت شد و‌خندید ...

جیغ کشیدم ...دست کشید و جیغ کشیدم ...

خندید و ...خندید...

در بی هوا‌چهار طاق باز شد ...

هق هق ام خفه شدو نگاهم از پشت پرده ی اشک به قامت سیاه‌پوش و‌مات شاهرخ افتاد ...

و اینبار از خوشحالی هق هق کردم ...

اینبار از دیدن‌مردم هق هق کردم ...

از اینکه عفتم بر باد نرفت هق هق کردم .

تن مهران از من جدا شد و بر زمین کوبیده شد .

و مشت های شاهرخ بر سر و‌صورت خورد .

مشت هایش خورد و‌فحش داد شاهرخ .

مشت زد و‌لعنت کرد ...

مهران مجنون وار خندید و‌گفت :چیه ترسیدی دوباره با زنت حال کنم ؟ دفعه ی قبل بیشتر میدونو‌بهت سپردم الان ...

با مشت شاهرخ لال شد و من از شنیدن حقیقت که شاهرخ نمیدانست لرزیدم .

و‌مهران خندید ...مشت خورد خندید ...

-تک خوری کار ب...

باز مشت خورد و شاهرخ شکست ...

مشت زد و گریه کرد و اینبار من ،من شکستم .

با سستی بلند شدم ... مانتویم را چنگ زدم و‌ شال بر روی سر انداختم .

دستی بازویم راکشید‌و‌ در جای گرمی فرو‌رفتم .

در آغوشی که پناهگاهم بود ...

لبانش بر شقیقه ام نشست:خوبی؟ سر خم‌کرد :ها؟

romangram.com | @romangram_com