#سیب_دندان_زده_پارت_130


این مهران خدا را هم بنده نبود .

انگشت شستش روی پلک هایم ..گونه ام ...

لب های خشک و‌ترک برداشته ام نشست ...نوازش کرد .

-خیلی ...خیلی خوشگل شدی ، ازدواج بهت ساخته نه ؟ منی که میخواستم با شما آبرو ‌بریزم شدین عاشق و‌معشوق ؟

پوزخند بلندی زد .

دستش را روی ران پایم به حرکت در اورد و چشم بستم و اشک ریختم ازحسی که در تمام تنم پیچید‌ ، حسی چون نفرت .

-طعمت هنوز زیر دندونم هست .

هق هق ام جانم را به لرزه انداخت و دادم را در اورد:دستتو‌بکش کثافت ... دستتو بکش که مثل یه طاعون همه رو‌بدبخت میکنی .

نفس عمیق و‌پاهایی که بلند شد‌و ایستاد و‌عقب رفت.

-وقت زیاد داریم حالا ... رو به مردی گفت :از شاهرخ چه خبر ؟

-دنبالشونه فعلا نفهمیده .

شانه به دیوار تکیه داد و رو به شاهین گفت :خب بهتم‌تبریک‌میگم‌شاهین خان ...

نگاه شاهین‌گیج شد :چی؟

خونسردیش اتش میزد :داری بابا میشی ، دوست دخترت دو‌ماهه حامله اس،با ابرویش به پریایی که چانه اش سینه اش را سوراخ میکرد اشاره کرد .

اشک هایش شالش را خیس میکرد .

شاهین اخمالود و متعجب و حیران پرسید :چی میگه این پریا؟

هق هق خواهرکم بلند شد .

به جای او جواب دادم : دیروز رفتیم کلینیک تست داده بود مثبت بود‌.

-پریا ، راست میگه ؟

تکان سرش و لبخند شاهین و اه من در هم امیخت .

صدای نحسش بلند شد :خیله خب یا مدارکو تحویل میدی ... یا بلایی به سرت میارم که نتونی حتی اسمم به زبون بیاری .

تفی که شاهین جلوی پاییش انداخت و صدایش :تو‌خواب ببینی ... فکر کردی به همین راحتیه ؟ فکر کردی هر غلطی خواستی میکنی و کسی جیکشم در نمیاد ؟ عرضشو نداری .

دست مهران زیر گلوی مهران قفل شد :حرف دهنتو‌بفهمم ... به تو هم ربطی نداره چه غلطی میکنم تو فقط جای مدارکو بگو .

romangram.com | @romangram_com