#سیب_دندان_زده_پارت_129
سری تکان داد چشمی گفت و دور شد .
دلم شور میزد ...گویی رخت میشستند...سردرد کذایی هم این چند روز رهایم نمیکرد.
آهی کشیدم و پایم را داخل اسانسور گذاشتم .
گوشی در دستمویبره رفت نگاهی به اسکرینگوشی که عکس ترانه افتاده بود کردم پوفی کشیده و رد تماس زدم .
دیگر ترانه ای برایم در زندگی مهم نبود ... اویی که از چشم و قلبم افتاده بود.
زنی که میپرستیدمش با دشمنم ...مهران ، هم دست شده بود و قصد اخاذی داشت .
مهران ؟؟؟
نکند ...
خورشید
با دیدندوچشمعسلی اش گویا دنیا بر سرمآوار شد .
مردی که همراهم بود مارا روی صندلی نشاند .
شاهین با نگرانی حالمان را میپرسیدو داد و فریاد بر سر مهران آوار میکرد .
ولی من بی توجه به سر و صدای شاهین مات تصویری بودم که کابوس شب هایم بود...
بی اختیار از ترس و یاد آوری آن شب بغض کردم ...
او هم خیره نگاهم میکرد .
جلو امد دستش را روی گردنی که از ترس همانند تکه یخ بود گذاشت و نوازش گونه تا روی گونه ام اورد .
از شدت انزجار سرم را عقب کشیدم .
بی خیال نشده وجلوی پایم روی زانونشست .
لبانم میلرزید ...مردمکچشمانم ...دستانم ...تنم ...لرزید و دید .
دید و پوزخند زد ...دید واتش زد .
با لکنت گفتم:دستتوبکش .
شاهین با دیدن وضعیتم عربده سر داد .
و اش میتوانستم بگوییم پاره نکن گلویی راکه قرار بود برای بچه اش حرف زدن یاد بدهد .
romangram.com | @romangram_com