#سیب_دندان_زده_پارت_124


وقتی به خود امدم که پیاده شده بود و زیر نم نم باران از من دور میشد .

کلافه و‌مردد از ماشین پیاده شدم و‌پی اش دویدم .

خورشید

کنار مادر دراز کشیدم .

امشب بلند بود ...امشبی که دور از شوهرم و کنار مادر بودم‌.‌..

امشبی که شوهرم را تقدیم هوییم‌کردم .امشبی که من جان دادم و جان گرفتم ..لعنت به من و‌شب هایی که عادت به اغوش و بوی شاهرخ کرده بودم .

سرشار از انفجار است ، این دفعه استکانم

« از حسرت دهانش ، آمد به تنگ جانم

-چرا بی قراری عزیز مادر ؟

اهی کشیدم :نمیدونم با چه دل و جراتی این کارو کردم مامان ... نمیدونم چه طور تونستم بگم‌که شب و‌پیشش بمون ... مامان الان دارم از هم میپاشم .

بازوانش دور پیچید و‌صورتم را ه پیراهن با بوی مادرانه اش چسباند :قربونت بشم من ... خودتو اذییت نکن ... کار بدی نکردی ... یکم مقاوم باش ، با دست پس بزن با پا پیش بکش ... نذار حتی خود شاهرخ بفهمه که میخواییش ... چه برسه به ترانه.

-نمیشه که مادر من ... کل این قلب بی ارداه ام داره برای اون میتپه ... بالاخره میفهمه .

آهش با آهم همراه شد .

آه او‌هم از جنس آه من بود .‌‌درک‌میکرد مادری که خود زن دوم بود .حواسم به صدای پایی که تا سر کوچه پشت سرم امد و ندیدم چه کسی هست بود و گوشم به عق زدن های پریا در دستشویی .

سرم را ب در دستشویی تکیه دادم :خوبی پریا ؟

صدای هق هق تصنعی اش بلند شد :دارم میمیرم انقد عق زدم اخرش زرد اب اومد .

با پایم پادری جلوی دستشویی را درست کردم .

-بیا یه چیز ترش برات درست کنم .

از در کنار گرفتم و به طرف اشپزخانه راه افتاد.

بی خود و بی جهت بی حال بودم ..‌.بی خود تر از انکه خوابم می امد‌ و بدتر از آن دلتنگ .

خیار و گوجه و پیاز اورده و وسط حال نشستم مشغول خورد کردن شدم .

شاید یه سالاد شیرازی پر آبلیمو‌حالش را خوب کند .

بی حال روی کاناپه لم داد ...

romangram.com | @romangram_com