#سیب_دندان_زده_پارت_118
-بابا خانوم ماه ... یکم تحویل بگیر هیکلتو.
قری به گردنم دادم و چیپسی در دهان چپاندم و لبان فرانک روی گونه ام نشست و بوسه ای ابدار به جا گذاشت :همین قرتی بازیاتو دوس داره دیگه .
لبخندی زدم ... قرتی ؟
اگر ترانه را میدید چه میگفت ؟
من پیش اوهیچ بودم ... او زیبا بود طناز بودچشم رنگی بود ...قرتی تر از من بود ...
ولی من ؟ یحتمل نه قرتی بودم نه هیچ یک از اینها .
ظرف خالی ماست موسیر وچیپس را در پاکت جا دادمو بلند شدم .
-قهوه داری؟
-اره یکی هم برا من بریز .
این خانه ی نقلی هشتاد متری عجیب بهم میچسبید .
حتی این سادگی خانه اش.
ماگ های جفت و قدپارچش را برداشتمو پر قهوه کردم .
بوی سیگار فرانک بلند شد ...نمیدانستم این دخترک چه داشت که این همه سیگار دود میکرد .
قهوه اش را جلویش گذاشتم و اهنگ را قطع کردم و tvرا روشن کردم:
-باز دودکشتو راه انداختی ؟
-زهرمارم نکن .
-اون خودش زهرماره میکشی الاغ .
با پایش به رانم زد :پاشو برو ور دل شوهرت به منم گیر نده .
پشت چشمنازک کردم :دلم برا خودت و شش هات میسوزه .
پکی عمیق زد و بدون حرف ب مانیتور tvچشم دوخت .
چه میگفتم به این نازدانه ی شبیه دودکش؟ به این همه زیبایی و ناز جمع شد در صورتی گرفته در دود سیگار .
قهوه ام را خوردم و بعد چند دقیقه لباس پوشیدم وخداحافظی کردم و رفتم ...
قدم هایم را در خیابان خلوت برمیداشتم ...
romangram.com | @romangram_com