#سیب_دندان_زده_پارت_114
بغض میگرفت راه نفس هایم را
سرما در آغوش میگرفت تنم را
و من فقط به دوش ابی نیاز داشتم برای رفع همه ی این درد ها .
با دستم بند لباس خواب افتاده ام را روی شانه برگرداندم .
-خورشید؟
سر برگرداندم ...
بی شک این مرد یکی از بی نقص ترین مخلوقات جهان هست و چرا با همین یک کلمه صدا گرمم شد؟
-کجا میری ؟ حالت خوبه ؟
سر تکان دادم :میرم دوش بگیرم .
و بی اختیاری لبخندی ضمیمه اش کردم .
که زیباترین لبخند را هدیه داد به تن دردمندم .
من گفته بودم میجنگم برای این زندگی ... حتی با این تن پر درد .
دوش اب گرم و بغض من و شکستنش و سر تکیه داد بر کاشی های حمام و سرد شد تدریجی اب .
بیرون که امدم در آغوشش فرو رفتم .
”لبخند مرا بس بود
آغوش لهم میکرد“خدایا
بو کشید تنم را وبوسه زد گونه ی خیسم را .
-عافیت باشه .
-مرسی .
-چرا میلرزی ؟
-دوش اب سرد گرفتم برا همونه .
سری به تاسف تکان داد و از کنارش گذشتم .
لباس تن زدم ...
romangram.com | @romangram_com