#سیب_دندان_زده_پارت_109
ابرو در هم کشید :تونگران ترانه نباش ... نمیتونی هم بیرونم کنی ... تا هر وقت دلم بخواد اینجا میمونم .
گند میکاشتم و دردسر درو میکردم .
ابرویی براش بالا امدم :هر جور راحتی .
بلند شدم و پایم از زیر سرش افتاد که دستم را چنگ زد و مرا کنار خود انداخت پر تحکم گفت :تا وقتی هم من نگفتم جایی نمیری .
داشت پا از گلیمش درازتر میکرد :دیگه از خط قرمز ها نگذر شاهرخ ولم کن برم .
نمایشی ابرو بالا انداخت:مگه بین زن شوهرا خط قرمزم هس ؟
-برای ما بله. این خط قرمزا برای تو و ترانه نیست شدن .دستتوبکش برم .
بیشتر مرا در خود فروکرد ... گردنم را بو کشید و زبان زد .
-خب میتونی برام مثل ترانه شی ؟
مشت بر شانه اش زدم :دستتو بکش شاهرخ .
چانه ام را در دهان گرفت ومکید و جیغم را در اورد و من این را نمیخواستم .این مرد میخواست مرا نابود کند ...
دومین تجاوزش ؟ دومین تشیع جنازه ی من ؟؟
صورتم را عقب کشیدم... پلک بستم فشردم و ارامگفتم :الان نه .
دستانشپشتم را چنگ زد : خورشید ...
چشم باز کردم ...دست روی صورت ته ریش دارش گذاشتم .
ارام رفتار کردن با این مرد اثرش بیشتر است :بذار برم ... روح روانموبیشتر از این تکه پاره نکن ... نذار امشب مثل اون شب بشه ... ولم کن.
مردمکش بین مردمک هایم رقصید و اخمانش وسط پیشانی اش گره کوری زد و دلم ریخت .
دستانش را ول کرد و تنم را از کنار تنش بلند کردم و با قدم هایی ارام به طرف پله ها رفتم .
نفسم را ارام ارام بیرون میدادم . نفسم هم مثل عضلات وقلبم در اغوشش میگرفت .
وارد اتاقم که شدم به طرف پنجره رفتم و با وجود برودت هوا بازش کردم و تن گر گرفته ام را در معرض باد پاییزی قرار دادم .
این زندگی از من چه میخواست ؟
از من و این قلبی که میزد ونمیزد ...
چه میخواست اصلا این تکه گوشت متحرک ؟
romangram.com | @romangram_com