#سیب_دندان_زده_پارت_106
”من سهمی از دنیا نمیخواهم
می خواستم،حالا نمیخواهم
این لاله ی بدبخت را بردار
برسنگ قبر دیگری بگذار
تنهایی ام را شیر خواهم داد
اوضاع را تغییر خواهم داد
اندامی از اندوه می سازم
با قوز پشتم کوه میسازم“
کرم لوسیون بدنم را به پاهایم کشیدم تاب شلوار زرشکی مخملی تن کردم مو بافتم ارایش کردم عطر زدم . حتی بیشتر از همیشه.
پایین رفتم پرده هارا کنار زدم دکمه ی دستگاه را زده و فضای ساکت خانه را موسیقی پر کرد .
امشب دلمسمبوسه میخواست .
شاید همکمی سالاد الویه .
دست به کار شدم ... چیزی به من میگفت امشب هم شاهرخ باز میگردد ...و شاید این به نفع من باشد .
هنوز دو ساعت نگذشته شاهرخ امد .با دستان پر ...
تا وارد اشپزخانه شد ابرو بالا انداختنش را از گوشه چشم دیدم ...
-چه خبره ؟
نگاهی بهش انداختم ... متعجب و خوشحال .
شانه بالا انداختم .
-هیچی قراره چیزی بشه غذا درست میکنم خب .
لبخند کجی زد و کیسه ها را روی میز گذاشت .
-درست کن ... درست کن کدبانوکوچولو ... دلم برا غذاهات تنگ شده .
خنده ای کردم :خودمم که زرشک .
چه شیطنتی، چه نازی در صدایم نهفته بود که صورتش ماتم شد .
romangram.com | @romangram_com