#شاخه_همخون_پارت_5


- دربست.

یکی از امراض جدیدم هم این است که هربار تاکسی سوار می‌شوم و راننده صحبتش گل می‌کند هی او را در لباس رسمی و در برنامه‌های‌ مختلف تلوزیونی تصور می‌کنم؛ فکر می‌کنم اصلا راننده تاکسی‌ها باید یک شغل دومی هم می‌داشتند و تحلیل‌گر مسائل سیاسی و اقتصادی می‌بودند، این‌قدر که حالیشان است و خوب همه‌چیز را تجزیه و تحلیل می‌کنند.

مثل همین راننده تاکسی که کلی برایم از سیاست و اقتصاد و حق‌الناس گفت و گه‌گاهی هم روی دست راننده‌ها می‌‌پیچید، از شانه باریک می‌انداخت و بقیه را دور می‌زد.

مقابل دانشگاه توقف می‌کند.

- چقدر شد ؟

- قابل نداره سی تومن...

یکی بیاید و به من بفهماند این قابل نداردها و بعد قیمت را دوبرابر گفتن دقیقا چه کوفتی است؟ شاید اگر همان بیست تومان را داده بودم و از او قیمت نمی‌پرسیدم، این‌طور آماج نگاه‌های حق به جانبش قرار نمی‌گرفتم.


romangram.com | @romangram_com