#شاخه_همخون_پارت_22
- پسرجان تو کی میخوای به زندگیت سر و سامون بدی تار سفید افتاده تو موهات؛ باید یه اعصابی داشته باشی برای بزرگ کردن بچهت، چند سال دیگه سِنت میره بالا نه حوصله بچه داری، نه حوصله زن و جوونی کردن. حداقل واسه دل این پدر مادرت دست بجنبون.
اینها غرغرها عزیزجان است، که از سر صبح تا به الان یک ریز بند شده به جانِ هامون که ازدواج کند و ده بار، همهی دخترهای مناسب فامیل و در و همسایه را برایمان مرور کرده. هامون هم تمام این مدت در سکوت با باقیمانده غذایش بازی میکند؛ با حوصله به حرفهای عزیز گوش فراداده و هر از گاهی لبخند ملیحی تحویل او میدهد. عمو و زنعمو هم که انگار حرفهای عزیز، داغدلشان را تازه کرده باشد. کم کم وارد بحث میشوند و اجتماع معترضین را تشکیل میدهند و مغز هامون را به کار میگیرند.
- پسرم من و مادرت هم دل داریم دوست داریم نوههامون رو ببینیم؛ میدونی چند ساله حتی خودت رو درست حسابی ندیدیم، این چه زندگیه که برای خودت ساختی؟ خدا شاهده، ما از فکر و خیال تو، یک شب خواب آسوده به چشممون نرفته.
هامون دیگر در مقابل حملات گروه معترضین، آن لبخند ملیحش را کار ساز نمیبیند.
- چشم پدر جان، به فکر زندگیم هم هستم، شما یکم بهم مهلت بدید، چشم.
دست از غذا خوردن میکشم؛ قطعا دیگر نمیخواهم از شدت تعجب لقمه به گلویم بپرد. اصلا انتظار چنین واکنشی از هامون را نداشتم. هامون تسلیم شد؟!
آن هامونی که من میشناختم هرگز آدم کوتاه آمدن و تسلیم شدن نبود. اهل بیاحترامی نبود؛ ولی مخالفت و اعتراضش را در کمال ادب بیان میکرد. از کی آنقدر منعطف شده! چند وقت به او بی توجه بودهام که این چنین رفتار پسرعمویی که از بچگی با او بزرگ شدهام غافلگیرم میکند؟! شاید هم استراتژی جدیدی در پیش گرفته. نمیتوانم باور کنم آقا ناظمِ خشک، دقیق و برج زهرمارمان، تبدیل شده به چنین انسان انعطاف پذیری با لبخندهای کم رنگِ گاه و بیگاه! دیدید گاهی یک چیزی عمری ور دلتان بوده و همیشه به آن بیتوجه و بیتفاوت بودید بعد یکباره انگار به وجودتان تلنگری میخورد و پرده از جلوی چشمتان میافتد و به چشمتان میآید؛ بعد هر از گاهی در موردش فکر میکنید و به مرور بیشتر از هر از گاهی درموردش فکر میکنید و در آخر به جایی میرسید که به خودتان میآیید و میبیند تمام فکرتان را فرا گرفته و اصلا نمیدانید چه شد که اینطور شد؟! من الان در همان وضعیتم و نمیدانم از کجا شروع شد و چه شد که مغزم اندیشیدن به هامون را آغاز کرد! نکند اینهم از عوارض امراض جدیدم باشد؟!
***
romangram.com | @romangram_com