#شاخه_همخون_پارت_20

آن کلمه‌ی حمایتش با همان تحکم خاص کلامش، هی در ذهنم اکو می‌شد و چنان ته دلم را قرص می‌کرد که گویی هیچ چیز دردنیا قدرت آسیب رساندن به من‌ را نداشت.

***

اپیزود هشتم: اگر در حال دید زدن کسی هستید؛ سعی کنید چیزی نخورید.





با ولع گاز بزرگی به قاچ هندوانه می‌زنم؛ طعم شیرین و لذت بخشش به تک تک سلول‌های چشایی‌ام می‌چسبد. با سرخوشی پاهایم را در آب حوض کمی بالا و پایین می‌کنم. هادی قاچ دیگری به سمتم می‌گیرد و به پوست‌های کنارم اشاره می‌کند.

- با نون بخور سیر بشی! آروم‌تر بابا امروز تمرینه مسابقه فرداست.

خنده دندان‌نمایی تحویلش می‌دهم و قاچ هندوانه را از دستش می‌قاپم.

romangram.com | @romangram_com