#شاه_کلید__پارت_6
من ـ زهر مار چرا اینجوری نگاه میکنی خوب از دهنم پرید!!!!
سپهر خنده اش گرفت و من رفتم تو اتاقم و مانتو و شلوار مزخرف مدرسه رو از تنم دراوردم و لباس راحتیم رو پوشیدم......
موهامم طبق معمول بالای سرم بستم... این تنها مدلی بود که بهم میومد... رفتم دستشویی و یه مشت آب سرد به صورت داغم زدم که مور مورم شد... از شدت هیجان داغ کرده بودم کلا هروقت سپهر رو میدیدم سرخ میشدم و داغ میکردم... وقتی رفتم بیرون سپهر رو دیدم که رو صندلی نشسته و متفکرانه زل زده به صفحه مانیتور و یه اخم بامزه رو پیشونیشه.... با خنده بهش گفتم:
ـ به چی زل زدی؟
سپهر ـ پسورد امین چیه؟
با این حرفش غش غش خندیدم و گفتم:
ـ پسورد امینو میخوای چیکار؟ پسره ی فضول!!!
سپهر ابرویی بالا انداخت و گفت:
ـ میخوام ببینم امین چیزای بد بد نداشته باشه تو کامپیوترش!
با اخم بهش نگاه کردم و گفتم:
ـ مگه همه مثه تو منحرفن؟ بیا پایین پسوردشو نمیگم!
سپهر مثل همیشه که میخواست رو مخم کار کنه دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش نزدیک کرد و در گوشم گفت:
ـ جون سپهر؟!
و اینک دوباره داشتم خر می شدم!!! مثل همیشه سرخ شدم و بهش گفتم:
ـ ببین امین ناراحت میشه.....
سپهر ـ اشکال نداره من پسرعموشم..... بهش توضیح میدم...
سرم رو تکون دادم و گفتم:
ـ سپهر صدبار بهت گفتم اینکارارو نکن من خوشم نمیاد از اعتماد مامانم سو استفاده کنم...
romangram.com | @romangram_com